صرع زمینه ساز اختلالات عصبروانشناختی با محوریت یادزدودگی، نقص در کنشهای اجرایی و حافظه است. بعبارتی صرع را می توان زمینه ساز اختلال در شبکه شناختی مغز در نظر گرفت. بسیاری از سازوکارهای عصبی مربوط به یادگیری، فاکتورهای کلیدی در ایجاد و پدیدآیی تشنج نیز هستند، چراکه نواحی با انعطافپذیری بالای تخصیص یافته برای حافظه و یادگیری، مستعد تشنج نیز میباشند. صرعهای منتشر نسبت به صرعهای منطقهای و کانونی بعلت گستره بیشتر تشنج مجموعه گستردهتری از مشکلات را پدید می آورند. در این موارد غالبا فرد هوشبهر(IQ) بسیار پایینی از خود نشان می دهد. نوروسایکولوژی بصورت سنتی متمرکز بر نشانه های اختلالات شناختی ناشی از صرع است، اما سازوکارهای انعطافپذیری عصبی پیامد این اختلالها در چرایی تاثیرات شناختی صرع متنوع و پراهمیت هستند. (تراسی و همکاران، 2010) یکی از متداولترین انواع صرع، صرع لوب گیجگاهی (TLE)است. بیش از 30% بیماران که تشنجهای ناشی از این نوع صرع را دارا هستند، مقاوم به انواع داروهای ضد صرعی هستند. تغییرات کلی در هیپوکامپ و نواحی ماده سفید هیپوکامپال مسبب اصلی متاثر شدن شبکه ارتباطی لوب گیجگاهی، ناکارآمدی هیپوکامپ، تشنج و کارکردهای حافظه هستند. مطالعات حیوانی و انسانی نشان دادهاند که ناهنجاری در ورودیها و خروجیهای این شبکه با شدت اختلالات شناختی رابطه دارند. ( دمارس و کارنی، 2014)
تبعات ویژه ی فعالیت صرعی در مغز شامل مواردی مانند:
1)تغییرات سلولی (برای مثال در بیان پروتئین های سلول)
2) صدمه به نورونهای پیرامیدال قشری که با ایجاد کانالهای یونی بیشتر، تمایل به تحریک پذیری از ورودیها را تسهیل می کنند.
3) شاخه شاخه شدن یا ایجاد جوانه های اکسونی در سلولهای پیرامیدال که موجب افزایش ارتباطات تحریکی می شود.
4) بیش عصب گیری
5) اختلال ناشی از هرس کردن ارتباطهای نورس و تازه
6)تغییر در سلولهای گلیال. (سومارا-مولینا و دیگران، 2007)
و 7) در سازماندهی آکسونها و دندریتها.( ژاکوبس و دیگران، 2000)
انعطاف پذیری عصبی و بازسازماندهی شناختی تشخیصهای عصب روانشناختی را پیچیده کرده و پیش فرضهای معمول ما در مورد رابطه مغز/رفتار را به چالش می کشد. در هر صورت، این فرایند در مورد تاکید قراردادن رشد شبکه های عصبی شناختی و تغییراتی که در روابط استاندارد مغز/ رفتار رخ می دهد، میتواند آگاهی بخش باشد. (تراسی و همکاران، 2010)
اختلالات شناختی کیفیت زندگی فرد پایین آورده و موجب ناسازگاریهای اجتماعی فرد-جامعه نیز می شود. عملکردهای شناختی به پردازش ادراکی، آنالیز ، ذخیره سازی و ارسال اطلاعات که همه آنها لازمه فرایند یادگیری، شکل دهی و تشخیص برنامه های پیچیده زندگی هستند اشاره دارد. پدیدآیی و شدت اختلالات شناختی در صرع می تواند تحت تاثیر سببشناسی موقعیت، مکان و ماهیت آسیب مغزی، سن بیمار، نوع و بسامد تکرار تشنجها، وراثت و مولفه های اجتماعی روانی در محیط بیمار، نتیجه مداخلات جراحی ( در صورت وجود) و عوارض ناشی از داروهای ضد صرع باشد. این مولفه ها البته به صورت مجزا نیز می توانند عمل کنند.
تاثیر گذارترین مولفه بر عملکرد شناختی از نظر سبب شناسی بیولوژیک، تشنج میتواند باشد. بیماریهایی که موجب انحطاط مغز می شوند مانند آلزایمر که 5-7% بیماران با تشنجهای صرعی را تشکیل می دهند. بیماران با صرع غایب مشکلاتی در حل تکالیف شناختی در زمان فعالیت اسپایک-ویو در EEG داشتهاند. در صرعهای جزئی و تونیک کلونیک نیز اختلال در عملکرد شناختی به ویژه در حافظه مورد مطالعه قرار گرفته است.
با توجه به اساس بیولوژیک اختلالات شناختی، نقش تغییرات ساختاری بافتهای مغز نیز باید مورد توجه قرار گیرد که هم در سطح بافت خاکستری و هم ماده سفید رخ می دهد. نقش پردازشهای خودکار و تغییرات در قابلیت انتقال مواد متابولیک از جریان خونی-مغزی نیز همچنین مطرح است. همچنانکه پایه های بیماریشناسانه نقص در عملکردهای اجرایی شامل اختلال متابولیک در شبکه های عصبی فرونتواستریات، و شکل گیری نواحی با سوخت و ساز کم در نواحی پیش پیشانی می شود.
اساس اختلالات حافظهای ناویژه با چندین سازوکار در صرع نشان داده شده است:
اختلال در عملکرد اطلاعات سلولهای عصبی، که موجب کاهش در توانایی یادگیری، ایجاد اختلال توجه، که مرتبط با ناتوانی بیمار در نگهداری فعالیت آگاهانه می شود.
بیش-تحریکپذیری سلولهای عصبی و بیش- همزمانی فعالیت با ساختارهای مغز میانی در شرایط صرعزا و وجود فعالیتهای بیماریزا در کانون صرعی دارای عوارض نامطلوب بر فعالیت کلی هستند.
نوع ویژهای فعالیت صرعی، هدایت اختلال را به نواحی کارکردی پیشانی سرعت می بخشد. ناهنجاری عملکردی این ناحیه با آهستگی در شکلدهی توجه جهتمند و برنامهریزی و عملکرد کنترل خودمختار نمایان می شود.
نمونه های کلاسیک یادزدودگی( برای مثال آقایHM) بیماران با صرع کانونی بودند که کمک شایانی به کشف ناحیه هیپوکامپ بعنوان ساختاری کلیدی در تشکیل حافظه رویدادی/آشکارداشتند. بیماران بدون هیپوکامپ و نواحی مجاور آن، رابطه روشنی بین اختلال در حافظه آشکار و دست نخورده ماندن حافظه های ضمنی و نا آشکار نشان می دهند.( دل وکیو و همکاران، 2004)
در این پژوهش مبانی نظری در خصوص چگونگی سازوکار زیست شناختی برای بهبود عوامل صرع-زا و انعطاف پذیری عصبی مورد برسی و کاوش قرار می گیرد. همچنین دامنه اختلالات عصب-شناختی که در صرع مشارکت دارند و تاثیرشان در تغییرات پویای شبکه های عصبی مورد توجه قرار خواهد گرفت.
مساله اساسی این پژوهش این است که آیا تحریک کاتدی قشر در کانون صرعزا در بیماران با صرع کانونی مقاوم به دارو موجب بالا بردن آستانه فعالیت تشنجی قشر مغز و کاهش حملات در صرعهای کانونی می شود؟ و همچنین پیامدهای شناختی این مداخله بر حافظه کاری کلامی، عملکرد توجه و کنشهای اجرایی چگونه خواهد بود.
بیش از پنجاه میلیون نفر در حال حاضر در سرتاسر دنیا از صرع رنج می برند، و حدود 10% از جمعیت کل جهان(بر اساس آمار سازمان سلامت جهانی2012)حداقل یک بار در طول زندگی تشنج را تجربه می کنند. دوسوم تشنجها بصورت موفقیت آمیزی با داروهای AED کنترل می شوند، اما تاثیرات عوارض جانبی بالقوه و مخاطرات سلامتی همراه استفاده طولانی مدت این داروهای ضد صرع، خود نگران کننده است. وقتی دارو موثر نیست جراحی گزینه درمانی دیگریست اما موفقیت های محدودی دارد.(وایت، اسیمیدیس و لیت، 2003)
تمام منابع گفته اند که یک سوم بیماران صرعی، تشنجهای کنترل نشده را در سرتاسر زندگیشان تجربه می کنند.(اسیمیدیس، 2003)همچنین درجه و شکل اختلال شناختی مرتبط با صرع بسیار متنوع و تحولپذیر بازمان است، بگونه ای که حتی اگر تشنج فروکش کند مسائل شناختی می تواند همچنان پابرجا بمانند (بداوی و همکاران، 2012). در صدی از این اختلالهای شناختی مربوط به مداخلات دارویی است که برای کنترل حملات اجتناب ناپذیر به نظر می رسیده است. این داروها علاوه بر هزینه های زیادی که بر دوش خانواده و دولتها می گذارد توانمندی های شناختی فرد را در دراز مدت تحلیل می برد.
اختلال در حافظه، توجه، و سرعت پردازش نیز در مقایسه با شرکت کنندگان سالم در بیماران صرعی گزارش شده است. کنش های عصب-روانشناختی این بیماران متاثر از آسیب ساختاری مغز می باشد. که متاثر از عواملی مانند : نوع، مدت زمان، بسامد تکرار، شدت، سن اولین حمله تشنجی، تعدادکل تشنجها، کانون تشنجی لوکالیزه یا جانبی بودن آن، کفایت درمان، مشخصه های یافته های آزمایشگاهی در EEG، مادر زادی یا اکتسابی بودن، بد عملکردی لوب پیشانی و غیره…. همچنین عملکرد ضعیف در تستهایی که نیازمند مفهوم سازی و انعطاف پذیری ذهنی هستند همراه با مشکلاتی در تمرکز توجه و بازداری پاسخهای خوگیری شده در این بیماران مورد مطالعه قرار گرفته است.(سونمز و همکاران، 2004)
شواهدی برای این مفهوم وجود دارد که تشنجها یا EEGهای غیر نرمال مشاهده شده در بیماران که موجب زوال شناختی می شوند، بشکل مهیجی قابلیت بهبودی دارند وقتیکه درمان، حذف یا کاهش بسامد تشنجها و بهبودیا نرمال شدن EEG را در پی داشته باشد. هولمز و همکاران پیشنهاد می کنند که اسپایکهای غیر هم زمان و غیر مرتبط با تشنجبخصوص اگر بسامد و گسترش داشته باشند می توانند با مداخله در یادگیریها و حافظه در بیداری و همچنین تحکیم حافظه در زمان خواب موجب اختلال در تواناییهای شناختی شوند.(هولمز و همکاران،2006) به همین منظور استفاده ازtDCSو HD-tDCS در کاهش تشنجهای پیشبینی ناپذیر صرعی در دههی اخیر مورد توجه و پژوهش جدی بوده.
فرضیه های پژوهش :
فرض1 :HD-tDCS در الکترودهای آندی موجب افزایش کنشهای عصب روانشناختی مانند حافظه کاری در گروه آزمایش نسبت به قبل از مداخله می شود.
فرض2 :HD-tDCS در الکترودهای آندی موجب افزایش عملکرد توجه در گروه آزمایش نسبت به قبل از مداخله می شود.
فرض3 :HD-tDCS در الکترودهای آندی موجب افزایش کنش انعطافپذیری شناختی در گروه آزمایش نسبت به قبل از مداخله می شود.
فرض4 :HD-tDCS در الکترودهای آندی موجب افزایش بازداری شناختی در گروه آزمایش نسبت به قبل از مداخله می شود.
فرض5 : HD-tDCS کاتدی بر کانون صرعزا (C3) موجب کاهش اسپایکهای صرعی در EEG بیماران با صرع کانونی مقاوم به دارو در گروه آزمایش نسبت به EEG مشابه قبل از مداخله می شود.
. Plasticity
. Joseph I, Tracy
. DeMars
. Carney
. Somera-molina KC
. Jacobs KM
. Nonspecific
. Maintain active waking
. Hyperexcitability
. Hypersynchronization
.Specific epileptiform activity
. Directed attention
.Programming
. Control of voluntary actions
. Del Vecchio
. Antiepilepsy drug
. Witte, Iasemidis, &Litt
. Badawy
. Sonmez
. Holmes
. Interictal
. Holmes
یکی از متغییرهای شناختی که در سالهای اخیر به طور وسیعی ارتباط آن با اختلال وسواس فکری-عملی و دیگر اختلالهای اضطرابی بررسی شده، “آمیختگی فکر- عمل” است. مفهوم آمیختگی فکر-عمل به افکار و عقایدی اشاره دارد که در آن افکار و اعمال به طور غیر قابل تفکیکی به یکدیگر پیوسته و متصلند (برل و استارسویک، 2005) و افکار و اعمال معادل و همتراز یکدیگر تلقی میشوند (پیرس، 2007).
مطالعات مختلف، بین نمرات کلی مقیاس “آمیختگی فکر- عمل”، “سیاهه وسواس فکری-عملی” و “مقیاس وسواس فکری- عملی پادوآ” ، همبستگی از کم تا متوسط (بین 20% تا 38%)، را گزارش کرده اند (گیلیام و همکاران، 2004؛ راسین و همکاران، 2001 الف و ب؛ راسین و کاستر، 2003؛ اسماری وهالم استینسون، 2001؛ یورولماز و همکاران، 2004؛ اینشتین و منزیس، 2004؛ پورفرج و همکاران، 2008، به نقل از قمری گیوی، محمدی پورریک و میکائیلی، 1391).
آمیختگی فکر- عمل ممکن است منجر به تبدیل شدن افکار مزاحم نرمال به افکار مزاحم پاتولوژیک از طریق فرونشانی فکر شود. اهمیت متورم ناشی از وقوع افکار خاص که با ارزیابیهای آمیختگی فکر-عمل رخ میدهد، ممکن است به این نتیجه منجر شود که شخص برای فرونشانی چنین افکاری یا جلوگیری از وقوع مجدد آنها تلاش کند (وگنر، اشنایدر، کارتر و وایت، 1987؛ به نقل از برل و استارسویک، 2005).
فرونشانی فکر به روند آگاهانه تلاش برای جلوگیری از ورود افکار خاص به جریان آگاهی اشاره دارد (وگنر، 1989؛ به نقل از اسپین هون و داس، 1999). مدلهای شناختی-رفتاری اختلال وسواس فکری- عملی حاکی است که فرونشانی فکر به عنوان یک فاکتور مهم در تداوم فکر میباشد با این را بیشتر برجسته خواهد کرد و ممکن است فراوانی افکار را از طریق یک اثر بازگشتی افزایش دهد. بنابراین فرونشانی فکر به عنوان یک ویژگی مهم در پدیدارشناسی و علت شناسی وسواسها مورد تاکید قرار میگیرد (مثل، راچمن، 1997، 1998؛ سالکوسکیس، 1985، 1989، 1996، 1998؛ به نقل از پوردن، روآ و آنتونی، 2007).
پژوهشها (پوردن، 2004؛ تولین، آبرامویتز، هاملین، فوآ و سینودی، 2002؛ به نقل از مگی و تیچمن، 2007) نشان میدهند فرونشانی فکر اثرات ناسازگارانهای روی اختلال وسواس فکری- عملی دارد. همچنین نتایج تحقیق موریس، مرکل باخ و هورسلنبرگ (1996) و سالکووسکیس (1992) نشان دادند که افراد مبتلا به اختلال وسواس بیشتر از افراد فاقد اختلال به فرونشانی افکارشان تمایل دارند (به نقل از مکلارن و کرو، 2003).
در درمان اختلال وسواسی- جبری هم از درمان دارویی و هم از درمانهای روانشناختی بهره گرفته میشود. اثر بخشی بهترین درمان روانشناختی فعلی برای وسواس، یعنی مواجهه و جلوگیری از پاسخ، بین 60 تا 85 درصد میباشد. اما این درمان بدون محدودیت نیست. علاوه بر اینکه بین 15 تا 40 درصد افراد به مواجهه و جلوگیری از پاسخ جواب نمیدهند، تقریبا 25% افراد مواجهه را رد میکنند و 3 تا 12 درصد دیگر نیز در طول درمان، درمان را رها میکنند. مراجعانی نیز که انگیزه ضعیفی داشته یا اطلاعات درمانی خوبی ندارند، سودهایی که از درمان حاصل میکنند، کاهش مییابد و این مساله رضایت از درمان را کاهش میدهد. در حقیقت، مواجهه برای وسواس، درمانی مشکل و دشوار است؛ از مورد خواسته میشود با بزرگترین ترسش روبه رو شود و اقدام به هیچ رفتار اجتنابی نکند و اجازه دهد اضطراب خودش پایین بیاید. مطمئنا این علت میزان بالای ریزش موردان و رد کردن درمان از سوی آنهاست. علاوه بر این، درمان انواع خاصی از اعمال وسواسی با مواجهه و جلوگیری از پاسخ دشوار دیده شده است؛ اعمالی مثل اعمال وسواسی نا آشکار و احتکار (آبراموتز، 1997، به نقل از ایزدی، عابدی، عسگری و نشاط دوست، 1391). در پاسخ به این محدودیتها مداخلات درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و زمینه محور پا به عرصه گذاشتند. این درمانها که موج سوم رفتار درمانی هستند، عبارتند از: رفتار درمانی دیالکتیک، زوج درمانی رفتاری یکپارچه، ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت درمانی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (هایس، ماسودا، بی ست، لوما و گوررو، 2004). این درمانها روی پذیرش باورها در مقابل چالش کردن با آنها، ذهن آگاهی، گسلش شناختی یا توصیف افکار و احساسات بدون معنا دادن به آنها، زندگی مبتنی بر ارزشها و معنویت شخصی تمرکز دارند. همچنین، تمرکز اصلی این درمانها بیشتر روی تحمل نشانه تا کاهش آن و نیز شیوههای انعطافپذیرتر و سازگارانه تر پاسخ دهی به محرک نامطلوب درونی است (هایس، 2004). از میان این درمانها، درمانی که در چند سال اخیر، توجه بالینی بیشتری دریافت کرده است درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بوده که به اختصار ACT خوانده میشود. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد یک شکل از درمانشناختی رفتاری بر پایه زمینهگرایی عملکردی است و ریشه در نظریه جدید زبان و شناخت دارد که “چهارچوب رابطههای ذهنی” نامیده میشود (هایس، استروسال و ویلسون، 1999، به نقل از ایزدی و عابدی، 1392). در مفهوم سازی که ACT از اختلال وسواس فکری و عملی دارد، فرایندهای هدف عبارتند از اجتناب تجربهای، آمیختگی شناختی، دلبستگی به خود مفهوم سازی شده، فقدان ارتباط با زمان حال، ارزشهای نامشخص و فقدان مشارکت در فعالیت ارزشمند که این فرایندها همگی منجر به انعطافناپذیری روانشناختی میشوند. هدف ACT تقویت کردن فرایندهای پذیرش، گسلش، خود به عنوان زمینه، ارتباط با زمان حال، تصریح ارزشها و مشارکت در فعالیت ارزشمند که همه آنها انعطاف پذیری روانشناختی را حمایت میکنند به جای موارد فوق است. بسیاری از نشانهها و تظاهرات بالینی اختلال وسواس فکری و عملی، مثلاً اجتناب، بازداری فکر، کیفیت زندگی مختل، مشکلات خلقی، مناسب درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد میباشند (کشدن، باریو، فورسیت و استگر، 2006).
با توجه به مطالب بیان شده و با توجه به اینکه تا کنون اثر بخشی این درمان بر روی درهم آمیختگی فکر-عمل و فرونشانی فکر و بهبود کیفیت زندگی بررسی نشده هدف از این پژوهش، بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر روی در آمیختگی فکر-عمل، فرونشانی فکر و افزایش کیفیت زندگی افراد مبتلا به اختلال وسواس شستشو میباشد.
در واقع، استرس حاصل از ناباروری به نوبه خود بر کیفیت زندگی افراد و رضایت زنان از خود و زندگی مشترکشان تأثیر منفی دارد (فکز و همکاران، 2003). کیفیت زندگی، درجه احساس اشخاص از تواناییهایشان در مورد کارکردهای جسمی، عاطفی و اجتماعی است (لموایکس، 2011). سازمان بهداشت جهانی (2006) در تعریف جامعی از کیفیت زندگی آن را به عنوان درک فرد از وضعیت کنونیاش با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی که در آن زندگی میکند و ارتباط این دریافتها با اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویتهای مورد نظر فرد تعریف میکند (سازمان جهانی بهداشت، 2006؛ باولینگ و زاهاوا ، 2004). متغیرهای روانی اثرات مستقیمی روی کیفیت زندگی میگذارند در حالی که متغیرهای فیزیولوژیکی به طور غیر مستقیم و از طریق متغیرهای روانی، اثر خود را بر کیفیت زندگی اعمال میکند (اندرسون و بارکهارد ، 1999). کیفیت زندگی زنان نابارور تحت تاثیر تفکرات غیر منطقی در خصوص داشتن فرزند و فشار هزینه درمان ناباروری و میزان فشار اطرافیان برای بچه دار شدن قرار میگیرد (علامی، امانتی، شکرآبی، حقانی و رمضان زاده، 1387). کاتولی و همکاران (2004) تاثیر منفی ناباروری را بر کیفیت زندگی زناشویی زنان ایتالیایی نشان دادند.
بر اساس مدل شناختی، تفسیر یک موقعیت (و نه خود موقعیت) به شکل یک فکر خودآیند در آمده و روی هیجانها، رفتارها و واکنشهای روانشناختی اثر میگذارد. بدیهی است که برخی رویدادهای خاص تقریباً همگان را ناراحت میکند، مثلاً شکستن حریم شخصی، طرد شدن یا شکست، هر کسی را ناراحت میکند. ولی کسانی که دچار اختلالات روانی هستند، اغلب شرایط منفی و حتی مثبت را سوء تعبیر میکنند (بک، 1995؛ به نقل از فتی و فریدحسینی، 1390). افکار خودآیند منفی رشته افکاری هستند که موازی با افکار آگاهانه و آشکار ما جریان دارند (بک، 1964).
افکار خودآیند منفی برداشت منفی و طرز تلقی بدبینانه در مورد خود، محیط و آینده است که به طور خودکار و خود به خود، خارج از ارادهی فرد با سرعت زیاد به ذهن خطور کرده و احساس را تحت تاثیر قرار میدهد. افکار خودآیند منفی کیفیتی ذهنی است که روی توانایی شخص در برخورد با تجارب زندگی اثر گذاشته، هماهنگی درونی را مخدوش میسازد (زحمتکش و زمانی، 1386). افکار خودآیند منفی، افکار وابسته به موقعیت و ناخواستهای هستند که در شرایط تجربه پریشانیهای هیجانی مثل اضطراب و افسردگی به ذهن فرد وارد میشود. این افکار برای فرد معقول و منطقی به نظر میرسند و بیرون کردن آنها از ذهن بسیار دشوار است. افکار خود آیند منفی اغلب خارج از هشیاری فوری فرد قرار دارد. اما از طریق مجموعهای از پرسشهای استاندارد شناخت درمانی میتوان آنها را به سطح توجه و هشیاری فوری آورد. مانند: وقتی دیر به جلسه رسیدی، چه چیزی از ذهنت میگذشت؟، مراجع پاسخ میدهد: من همیشه دیر میرسم، من آدم بی نظمی هستم، همکارانم به دیدهی حقارت به من مینگرند (نینان و دراین، 1953؛ به نقل از شاطرلو، 1388).
درمان با شیوههای نوین باروری، پیچیده و توام با استرس فراوان است؛ به طوری که استرس و پیامدهای روانی آن ممکن است عامل مزاحمی در موفقیت درمانی محسوب میشود (نور بالا و همکاران، 1386؛ به نقل از ظریف گلبار یزدی، 1390). تقریباً هر نوع استرس، موجب یك افزایش فوری و بارز در ترشح هورمون محرك فوق كلیوی، توسط غده هیپوفیز قدامی، و به دنبال آن ظرف چند دقیقه منجر به افزایش شدید در ترشح كورتیزول از چند قشری غدد فوق كلیوی میشود (هال ، 2000). درمان ناباروری بدون موفقیت، فشار (استرس) قابل توجه ی ایجاد می كند (لین، 2002).
استرس از موضوعاتی است که در قرن اخیر به عنوان یکی از عمده ترین حوزههای روانشناختی بسیار مورد توجه قرار گرفته است. براین اساس موضع گیریهای متفاوتی درباره تعریف آن وجود دارد، که میتوان آنها را در سه سطح طبقه بندی کرد؛ رویکرد اول روی محیط تاکید کرده و استرس را به عنوان یک محرک معرفی میکند، محرکی که موجب احساس تنش میشود. رویکرد دوم استرس را به عنوان یک پاسخ در نظر میگیرد و آن را به عنوان واکنشهای نامعین روانی فیزیولوژیکی که به دلیل تغییرات آزارنده ایجاد شده اند، معرفی میکند. این رویکرد بر نشانگان عمومی سازش مبتنی است. در رویکرد سوم بر چگونگی ادراک فرد از موقعیت تاکید میشود و استرس را به شبکه وسیع عواملی مانند محرک، پاسخ، ویژگیهای فردی، ارزشیابیها و سبکهای سازش نسبت میدهند که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. با این حال تعریف استرس هرچه باشد، اغلب دانشمندان اتفاق نظر دارند که بروز استرس فرد را وادار میکند تا در جهت تغییر موقعیت خود یا سازش یافتگی با آن گام بردارد (استورا، 2007؛ به نقل از دادستان، 1386). هدف نهایی درمان بیماریهای مرتبط با استرس، صرفا بهبود شرایط فیزیکی نیست بلکه دستیابی به کیفیت زندگی و کشف راه جدیدی برای شاد زیستن میباشد (موراکامیا و همکاران، 2006).
پس از وقوع حادثه مهارتهای مقابلهای پا به میان میگذارد تا فرد با كوششها و تلاشهایی كه انجام می دهد تطابق با محیط را بالاتر برد و از پیامدهای ناخوشایند شرایط فشارزا جلوگیری كنند (لازاروس و فولكمن، 1984؛ به نقل از نادری و همکاران، 1390). طبق تحقیقات انجام شده وقایع استرسزا انسان را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیكی تحت تأثیر قرار میدهد، لذا برای سازگاری و تطابق با محیط، بشر نیازمند آگاهی و مجهز شدن به مهارتهایی است كه او را در مقابله با استرس یاری كند، زیرا اگر استرس خارج از سطح تحمل شخص باشد، سلامتی او را به مخاطره میاندازد (پارسامنش و همکاران، 1390).
با توجه به اینكه استرس، جزء جدانشدنی زندگی بشر است، برنامههایی برای مقابله مؤثر با استرس و مهار استرس وجود دارد كه به آن “مدیریت استرس” گفته میشود (آنتونی، ایرونسون و اشنایدرمن، 2007 ؛ به نقل از آلمحمد و همكاران، 1388). درمان شناختی ـ رفتاری مدیریت استرس به خانوادهای از درمانهای مدیریت استرس اطلاق میشود که بر رویکرد شناختی، رفتاری متمرکز است. مدیریت استرس توانایی افراد را برای کاهش استرس و سازگاری مناسب با موقعیتهای استرس آور افزایش میدهد. این مداخله مرکب از عناصری از قبیل افزایش آگاهی در مورد استرس، آموزش تن آرامی، شناسایی افکار ناکارآمد، بازسازی شناختی، آموزش حل مسأله، آموزش مهارتهای ابراز وجود، مدیریت خشم، مدیریت خود و برنامه ریزی فعالیتها میباشد (لیندن، 2005). آن چه در حال حاضر حائز اهمیت است، روشهایی است كه بتواند اثربخشی مداخلاتی چون مدیریت استرس را به حداكثر ممكن برساند و جنبههای مختلف انسان را تحت پوشش خود قرار دهد. باید به افراد كمك شود تا هم نسبت به علایم و نشانههای استرس آگاهی یافته و هم شیوههای مناسبی برای مقابله اتخاذ نمایند(پارسامنش و همکاران، 1390). طیف وسیعی از درمانهای روان شناختی شامل درمانهای شناختی رفتاری، مدیریت استرس، پسخوراند زیستی، روان درمانی حمایتی، كنترل خشم، بازسازی شناختی در بهبود كیفیت زندگی و ارتقاء سلامت روان اثربخش بودهاند (دیویسون، نیل و كرینگ، 2004).
با توجه به اینکه ناباروری یک موضوع شایع و تا حدی تاثیر گذار در زندگی فردی و اجتماعی است و از طرفی کیفیت زندگی، افکار خودآیند منفی و استرس را تحت تاثیر قرار می دهد. درمان هایی در این راستا بکار گرفته شده است، حال ما به دنبال این مسئله هستیم که ببینم؛ آیا با آموزش مدیریت استرس، زنان نابارور میتوانند از استرسها و هجوم افکار خودآیند منفی در زندگی خود بکاهند؟ آیا میتوان با آموزش مدیریت استرس به این افراد باعث افزایش کیفیت زندگی آنها شد؟
فرضیات پژوهش
- آموزش مدیریت استرس به شیوه گروهی باعث افزایش معنادار کیفیت زندگی زنان نابارور گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
- آموزش مدیریت استرس به شیوه گروهی باعث کاهش معنادار افکار خودآیند منفی زنان نابارور گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
- آموزش مدیریت استرس به شیوه گروهی باعث کاهش معنادار استرس زنان نابارور گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل میشود.
تعریف عملیاتی متغیرها
ناباروری
- در این پژوهش منظور از زن نابارور، فردی است که پزشک متخصص ناباروری او را حداقل به مدت دو سال متوالی تشخیص داده باشد.
کیفیت زندگی
- در این پژوهش منظور از کیفیت زندگی، نمره ای است که فرد از آزمون ارزیابی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (WHO – QOLI – BREF) کسب میکند (گروه سازمان بهداشت جهانی، 1998) (پیوست 1).
افکار خودآیند منفی
- در این پژوهش، منظور نمره ای است که فرد از پرسشنامه افکار خود آیند منفی (آقایوسفی، 2004) کسب میکند (پیوست 2).
استرس
- در این پژوهش منظور از استرس، نمرهای میباشد که فرد در سوالات مربوط به استرس پرسشنامهDass-21 کسب میکند (پیوست 3).
مدیریت استرس
- منظور از مدیریت استرس در این پژوهش، تعداد 10 جلسه آموزش گروهی مدیریت استرس به شیوهی شناختی ـ رفتاری است که طی 10 هفته، هفته ای 1 جلسه و هر جلسه 5/1 ساعت برگزار خواهد شد (پیوست 4).
ب- همانند سازی : یادگیری به صورت نا آگاهانه
بدین ترتیب فرزند به گونه ای آگاهانه یا نا آگاهانه ، تربیت را از والدین و اطرافیان خود یاد می گیرد.
تربیت عبارت است از : پروراندن و از قوه به فعل رساندن ، به بیان دیگر تربیت ، کوشش و تلاش آگاهانه انسان برای ایجاد تغییرات مطلوب است و دارای ابعاد متعدد : جسمی ، روحی – روانی ، عقلی ،ذهنی ، اجتماعی ، فرهنگی ، عاطفی ، سیاسی ، اخلاقی ، اقتصادی ، علمی و… است . تربیت ضرورت حیات انسان است . به طور کلی انسان محصول تربیت است (خورشیدی،1381) .
یکی از حوزه های چالش انگیز تعلیم و تربیت در جوامع مختلف ، از جمله جامعه ما تربیت جنسی است که همواره به دلیل وجود پاره ای از ابهام ها و سوءتفاهم های نظری و فکری و پاره ای از موانع اجرایی با مشکلات فراوانی دست به گریبان بوده و همین امر زمینه ساز ایجاد و بروز بسیاری از معضلات اجتماعی و انحرافات رفتاری در میان نسل جوان و به تبع آن صرف هزینه های سنگین جهت مقابله با این انحرافات نهادها و سازمانهای ذیربط است.(امینی،تمنایی،پاشایی،1390)
تربیت جنسی در واقع ارائه یک سری اطلاعات ضروری روانشناختی ، جسمانی و دینی در مورد مسائل جنسی مربوط به هر فرد و نیز ارایه اطلاعات و آگاهی هایی به فرد در زمینه آشنایی بیشتر با جنس مخالف است. در تربیت جنسی افراد مسن تر اجتماع و آنهایی که بیشتر راجع به مسائل جنسی اطلاعات و معلومات دارند با افرادی که در این زمینه اطلاعات یا رشدی ندارند برخورد می کنند تا رشد بیشتری در آنها به وجود آورند و از این راه به پیشرفت زندگی انسانی از نظر مسائل و برخوردهای جنسی کمک کنند. بنابراین در تربیت جنسی سه عامل اساسی بهداشت جنسی ، اخلاق جنسی و آینده جنسی را باید مد نظر قرار داد(رهنما،علیین، محمدی، 1386).
مطالعات نشان میدهد که هنوز ترس و اضطراب در زمینه صحبت از تربیت جنسی در جوامع وجود دارد و اختلاف نظر در چگونگی و چرایی ارائه آموزشهایی در زمینه تربیت جنسی در مدارس دیده می شود. اما تاثیر آموزشهای جنسی مبتنی بر خانواده بر سلامت نوجوانان و ارتباط صحیح کودک و والدین قویاً نشان داده شده است ( ابوالقاسمی،مرقاتی خویی،تقدیسی،1389) .
با توجه به مسایل مطرح شده و مشاهداتی که محقق در مدارس ابتدایی از دختران در آستانه بلوغ داشت ، از تعاملاتشان با یکدیگر ، اضطراب و نگرانی های آنها از تغییرات جسمانی که اطلاعات درستی از آنها نداشتند و تنها با گفتگوهای خصوصی باهم اطلاعات کم و اکثرا اشتباهی از همسالان خود دریافت می کردند، روابط آنها در سنین ابتدایی بلوغ با والدین شان به ویژه رابطه مادر با دختر ، درک کمی که از عشق و ارتباط آن با تشکیل خانواده در آینده در این سنین وجود دارد، عدم وجود مفاهیم تربیت جنسی و مسایل مربوط به تغییرات بلوغ در دورس دوره ابتدایی و متوسطه اول و دوم و همینطور عدم توجه مسئولان مدرسه و آموزش و پرورش به این بعد مهم رشدی دانش آموزان ، همچنین با درک فاصله بین نسلی که در حال حاضر در خانواده ها شاهد آن هستیم و نیز فضای متفاوتی که نسل جدید با آن مواجه است به علاوه آگاهی کم مادران از مسایل مربوط به تربیت جنسی ، بلوغ و تغییرات مربوط به آن ،محقق با این سوال مواجه شد که :
- آیا آموزش مولفه های تربیت جنسی به مادران تاثیری بر اضطراب دختران در آستانه بلوغ خواهد داشت؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
بلوغ با تغییرات مهم جسمی و جنسی همراه است و وظیفه تربیتی مربی ( خانواده ) در این دوره آن است که اولا نوجوانان را از وقوع این تغییرات که آنان را غافلگیر و غالبا نگران می کند آگاه سازد و ثانیا از ظهور برخی از انحرافهای معمول سائقه جنسی جلوگیری کند و هرگاه به چنین انحرافهایی برخورد ،آنها را به راه راست باز آورد . جهالت و شتابزدگی جنسی دو خطر بسیار بزرگ در این مرحله از رشد آدمی است . (لطف آبادی ،1388). بنابر این یکی از مهمترین جنبه های تربیت که هم می توان آن را در قالب یک امر جداگانه ی تربیتی و هم در بستر سایر حوزه های تربیتی مورد مطالعه قرار داد ، تربیت جنسی است . تربیت جنسی خود ابعاد مختلفی دارد که باید از سنین کودکی در مورد کودک اعمال شود.تربیت جنسی ارایه یک سلسله اطلاعات ضروری، روانشناختی، جسمانی و دینی درباره مسایل جنسی مربوط به هر فرد و نیز ارایه اطلاعات و آگاهی هایی به فرد در زمینه آشنایی بیشتر با خصوصیات جنس مخالف است.(رهنما،علیین، محمدی،1386)
تربیت جنسی نوجوانان مسئله پراهمیتی است . زیرا دنیای روانی جوانان روز به روز همراه با رشد علمی و اقتصادی و موفقیتهای فرهنگی دنیای امروز غنی تر می شود.صرف نظر از عادات خوب که در جریان تربیت به وجود می آید ، نوجوانان را نباید با رویدادهای جنسی شان تنها گذاشت .لازم است به موقع به کودک خصوصیات دوره انتقالی را توضیح داد ، او را روشن کرد و راه جلوگیری از احساس جنسی فوق العاده را که در وی بیدار می شود به او آموخت و کمک کرد تا جای خود را در جهان جالب و زیبای مشغولیاتی که می تواند کمک به جلوگیری از تحریکات جنسی نماید ، پیدا کند. پدران و مادران و معلمان باید به دقت تظاهر جنسی کودکان و نوجوانان را دنبال کنند تا به موقع تدابیر لازم را اتخاذ کرده و اگر لازم است از کمکهای پزشکی نیز استفاده نمایند. (کوچتکوف,ترجمه تقی زاده،1364)
توجه والدین و نهادهای آموزشی جامعه به آموزش کودکان و نوجوانان در زمینه امور جنسی ، از بروز جرائم و انحرافات جنسی تا حد زیادی پیشگیری میکند و میل کودک و نوجوان را به تجربه نادرست امور جنسی کاهش میدهد. برای آنکه والدین بتوانند کودک و نوجوان خود را درست تربیت کنند ، باید با شیوه های صحیح تربیت و نیز تشخیص موارد نادرست رفتارهای جنسی کودکان و نوجوانان آشنا شوند تا به موقع فرزندان خود را از لغزشهای جنسی و رفتارهای غیر عادی باز دارند.
والدین و معلمان باید همواره به خاطر آورند که آموزش امور جنسی ، به طور تدریجی و هماهنگ با رشد کودک و نوجوان انجام میگیرد و تعجیل یا کندی در اجرای آن کار نادرستی است. کودکان و نوجوانان در طرح پرسش های مربوط به امور جنسی دوست دارند واقعیت را بشنوند . از این رو ، والدین در پاسخگویی به پرسش های جنسی کودکان و نوجوانان ، در عین صراحت باید پاسخها را به گونه ای ساده ارائه دهند که در خور فهم و درک آنان باشد. (شفیع آبادی،1370).
مطلع ساختن کودکان که باید به صورتی مقدماتی و در دوره دبستان آغاز شود ، در دوره بلوغ اهمیت بیشتری پیدا می کند و در عین حال وضع جدید و متفاوتی به خود می گیرد . روش اساسی در برخورد با مسائل جنسی این است که در هر دوره از رشد فرد و با توجه به سطح رشد و نیازها و وضعیت محیط اجتماعی – فرهنگی وی اطلاعات لازم و راهنماییهای ثمر بخش در اختیار فرد قرار گیرد . آنچه به ویژه در دوران نوجوانی اهمیت دارد اجتناب از گفتگوها و مباحث جمعی در باره مسائل جنسی است که موجب آشفتگی ذهن و التهاب بیجا می شود ، در این دوره بیشتر به بحث و گفتگو و راهنمایی انفرادی باید پرداخت .
پسران و دختران در آستانه بلوغ نسبت به بلوغ قریب الوقوع باید آگاه شوند . این وظیفه اساسا بر عهده پدر و مادر است، اما اگر آنان خود را برای انجام این وظیفه قادر نمی بینند ، باید فرد دانا و مجرب دیگری را مأمور این کار کنند. مسائلی از قبیل بروز نخستین عادات ماهیانه در دختران و نخستین احتلام در پسران را باید همراه با معنای مادر شدن یا پدر شدن برای آنان توضیح داد و فلسفه و اهمیت و زیبایی آن را باید برایشان توضیح داد. به این ترتیب پدر و مادر و مربی در فکر نوجوان خود ، زندگی جنسی و خانوادگی را به هم نزدیک می کنند واز این راه نمی گذارند میان قلمرو جسم و سایر قسمتهای حیات شکاف خطرناک امروزی به وجود آید. باید به نوجوان آموخت تا نه تنها نفرتی از بدن خود نداشته باشد بلکه آن را به عنوان یک عنصر اساسی در شخصیت خود به شمار آورند و ارزشمند شمارند.
درباره خطاها و بازی های جنسی و خودشیفتگی که غالباً در نوجوانان مشاهده می شود ، لازم است به جای احساس گناه و تنفر از خود ، سعی شود تا با فراهم آوردن فعالیتهای سالم ورزشی ، هنری ، تحصیلی ، فرهنگی و مذهبی شرایطی فراهم کرد که خطاهایی رخ ندهد . عتاب و خطابها و نطقهای اخلاقی و ایجاد احساس شرم در نوجوان فایده ای ندارد . باید تدابیر عملی برای اشتغال نوجوانان به فعالیتهای مناسب و مورد علاقه آنان اتخاذ شود. اینکه اعتراض کرده و گفته اند تربیت جنسی جز این که کنجکاوی جوانان را به حد افراط تحریک کند فایده ای ندارد ، بی اساس به نظر می رسد . حتی وقتی براثر خطاهای مربی خطری پیش آید ، خطر بسیار کمتر از آن است که بگذاریم نوجوانان از روی اتفاق یا از راه گفت و شنود هایی که با رفقای مسن تر و پیش رس تر از خود می کنند و یا زا طریق کتابها و مجلات و غیره با این امور آشنا شوند.
اصول تعلیم و تربیت با موازین اخلاق انسانی همخوانی دارد و با رهنمودهای دینی نیز مغایرتی ندارد . در تعالیم دینی و اسلامی خویشتن داری ، مقاومت در برابر وسوسه ها ، تأخیر در کامروایی ، صبر در سختیها ، رفتار جامعه پسند ، قبول مسولیت اعمال ، بالا بردن معرفت و شناخت خود از نتایج رفتار ، و بالاخره رشد وجدان اخلاقی و تصعید نیروهای بدنی در مسیر کمالات انسانی را در تربیت به طور عام و در تربیت جنسی به طور خاص به عنوان راه حل هایی برای نوجوانان و جوانان است (لطف آبادی، 1388) . در حقیقت، مقصود از تربیت جنسی ، از دیدگاه اسلامی این است كه فرد را به گونه ای تربیت کنیم كه وقتی به سن بلوغ رسید، حلال و حرام را در مسائل جنسی تشخیص دهد ؛ به وظایف زناشویی و همسری آگاه باشد ؛ از بی بند و باری بپرهیزد راه و رسم عفت اسلامی خلق و خوی او باشد (فقیهی،شکوهی یکتا، پرند،1387).
تربیت جنسی مباحث متعددی را ( از پاسخ گویی به سوالات کودکان در زمینه مسایل جنسی و آموزش بهداشت جنسی و مراقبت از خود تا اطلاع رسانی و آگاهاندن نوجوانان از مسایل بلوغ ، تغییرات جسمی ، روانی و مسایل مربوط به عشق ورزیدن و… ) شامل می شود. اگر والدین وظیفه خود را به درستی انجام ندهند ، کودکان و نوجوانان با دوستان خود درباره امور جنسی گفتگو خواهند کرد و یا به مطالعه کتابها و مجلاتی در این زمینه خواهند پرداخت که ممکن است اطلاعات حاصله نادرست و گمراه کننده باشد و به ایجاد ناراحتی ها و اختلالات گوناگون بیانجامد. (شفیع آبادی،1370) در متون دینی نیز به منظور پیشگیری از انحرافات جنسی و پرورش رفتارهای سالم جنسی در کودکان و نوجوانان ، به والدین به عنوان نزدیکترین فرد به آنان آموزشهایی داده شده است (مرقاتی خویی،ابولقاسمی، تقدیسی،1392).
برطبق راهنمای بین المللی آموزش جنسی که توسط یونسکو در سال 2009 منتشر شده ، مهمترین اهداف برنامه تربیت جنسی در مدارس شامل موارد مطرح شده در جدول زیر می باشد؛
اهداف پژوهش
- تعیین اثربخشی آموزش مولفه های تربیت جنسی به مادران بر کاهش اضطراب دختران پایه پنجم و ششم شهرستان قدس.
- فرضیه اصلی
- آموزش مولفه های تربیت جنسی به مادران بر اضطراب دختران پایه پنجم و ششم موثر است.
- فرضیه های فرعی
- آموزش مولفه های تربیت جنسی به مادران بر اضطراب صفت ( پنهان ) دختران پایه پنجم و ششم موثر است.
- آموزش مولفه های تربیت جنسی به مادران بر اضطراب حالت ( آشکار ) دختران پایه پنجم و ششم موثر است.
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها :
تعاریف نظری
تربیت جنسی شامل اطلاعاتی است که از دوران اولیه زندگی در جهت رشد متعادل و مناسب غریزه جنسی صورت می گیرد (فرمهینی فراهانی،1387).
مقصود از تربیت جنسی ایجاد زمینه ها و موقعیت هایی است که متربی را با ارضاء و هدایت جنسی و با رفتار اعتدال آمیز و هماهنگ با هدف خلقت آشنا می سازد ( بهشتی،1385).
اضطراب نوعی درد داخلی است که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائما به منظور برقراری تعادل کوشش می کند ، بنابراین می توان گفت اضطراب یک محرک بسیار قوی است.(شاملو،1388)
اضطراب ،ترسی است که ویژگی های آن انتظار خطر نامشخص ، وحشت ، دلهره یا تشویش است و معمولا به واکنش اضطراری « جنگ یا گریز » می انجامد ( روزنهان و سلیگمن،1989،ترجمه سیدمحمدی،1391).
تعاریف عملیاتی
در تحقیق حاضر منظور از تربیت جنسی مجموعه فعالیتهایی است که شامل آموزش مولفه های تربیت جنسی ( آموزش لزوم تربیت جنسی با توجه به ارزش ها و فرهنگ جامعه ایران – مفهوم کلیدی 2 در جدول راهنمای یونسکو، آموزش تغییرات جسمی و روانی دوران بلوغ- مفهوم کلیدی 4 در راهنمای یونسکو ، آموزش اصول بهداشت جنسی- مفهوم کلیدی 4 ، آموزش روشهای صحیح برقرای ارتباط – مفهوم کلیدی 1 ، آموزش روش صحبت با نوجوانان در مورد عشق و هیجانات مفهوم کلیدی 1 ) بوده که با توجه به جدول مفاهیم و موضوعات کلیدی برنامه تربیت جنسی در مدارس( یونسکو 2009 ) و شرایط سنی و فرهنگی افراد نمونه ی تحقیق ، انتخاب شده و توسط محقق در6 جلسه 2 ساعته و در مجموع مدت 12 ساعت در 6 هفته به مادران گروه نمونه آموزش داده خواهد شد.
واكنش دانش آموزان در برابر مدرسه و فعالیتهای كلاسی متفاوت است. این واكنش در برخی با اشتیاق، در برخی با اكراه و در برخی با امتناع همراه است. از لحاظ مقدار انرژی كه دانش آموزان بكار میگیرند، زمینهای كه میخواهند كار كنند و یا تداوم در زمینه یا كار مورد نظر بین آنها تفاوت وجود دارد. این تفاوتها به مفهوم بهداشت روان ارتباط دارد. بنابراین در نظر گرفتن بهداشت روان در برانگیختن، جهت دادن وتداوم بخشیدن رفتار دانش آموز در فرآیند آموزش و پرورش از اهمیت خاص برخوردار است. در واقع، یكی از عوامل توجیه كننده پیشرفت تحصیلی دانش آموزان كه استعداد یكسانی دارند، بهداشت روان است. به عبارتی در بین دانش آموزان افرادی یافت میشوند كه از بهداشت روان بهتری برخوردارند. این علاقه و انگیزش، پیشرفت آموزشگاهی آنها را توجیه میكند. و این در حالی است که نبود اختلالات روانشناختی، از معانی عمومی بهداشت روان محسوب میكرد. بنابراین نبود اختلالات روانی میتواند سبب ساز پیشرفت آموزشگاهی و یا کنشوری بهینه تحصیلی دانش آموزان شود. و در نقطه مقابل، وجود اختلالهای روانشناختی نظیر اضطراب میتواند نارسا کنشوری تحصیلی را در پی داشته باشد (کسلر و همکاران[16]، 2005).
افت از نظر لغت به معنای کمبود کمی و کم وکاست و نقصان است منظور از افت تحصیلی دانش آموزان کاهش عملکرد تحصیلی دانش آموزان از سطح رضایت بخش به سطحی نا مطلوب است: همچنین افت تحصیلی در لغت به معنای ضایعات منابع کردن که بیشتر از نظر اقتصاددانان مطرح شده است اما در بعضی از متون فارسی کلمه ترک تحصیل نیز معادل افت تحصیلی در نظر گرفته شده است. به عبارتی افت تحصیلی عبارت است از نزول از یک سطح بالاتر به سطح پایینتر در تحصیل و آموزش. افت تحصیلی به معنای دقیق آن زمانی است که فاصله قابل توجهی بین توان و استعداد بالقوه و توان بالفعل فرد در فعالیتهای درس و پیشرفت تحصیلی مشهود است. اگر چه این تعریف میتواند همه کسانی را که به دنبال شکستهای پی درپی از تحصیل عقب ماندهاند و یا به اصلاح مردود شدهاند را در برگیرد اما مفهوم افت تحصیلی صرفاً در تجدیدی خلاصه نمیشود، میتواند شامل هر دانش آموز و هر دانشجوی شود که اکتسابهای دانشجویی و آموزشگاهی او کمتر از توان بالقوه و حد انتظار اوست. افت تحصیلی علاوه بر اینکه موجب اتلاف منابع مالی و انسانی فراوانی میشود اثرات سود روحی و روانی زیادی را نیر بر دانش آموزان خانوادههای آنها وارد میسازد بعضی از این آثار شخصیت و رفتار دانش آموزی را تغییر داد و برخی دیگر موجب فرار از مدرسه میشود. تکرار پایه تحصیلی از این جهت افتتحصیلی محسوب میگردد که موجب کاهش ظرفیت ثبت نام در پایه تکرار شده میگردد و از پذیرش دیگر دانش آموزان در آن پایه جلوگیری به عمل میآید و یا باعث به وجود آمدن تراکم دانش آموزان در آن پایه میگردد این موضوع هم باعث تحمیل هزینههای پیشرفت تحصیلی به نظام آموزش و پرورش میگردد و هم به عنوان یک عامل شدید افت تحصیلی مضاعف میشود که باعث ترک تحصیل میگردد.
دوران تحصیل، كه سالهای رشد دانشآموز را به خود اختصاص میدهد دوران سرنوشتساز و شخصیتساز اوست. دانشآموز در این سالها تجارب مختلفی كسب میكند، واكنشهای گوناگونی را از معلمان در مدرسه و از والدین در خانه دریافت میكند و در مقابل قضاوتهای مختلف دیگران نسبت به خود و برداشتهای خود از واكنشهای خود از دیگران به تصور ثابتی درباره خودش میرسد. در نهایت، دانشآموز با تشكیل یك مفهوم خود مثبت یا منفی، به صورت فردی با اطمینان، دارای عزت نفس بالا، مصمم و بردبار، یا به صورت فردی نامطمئن، نامصمم دارای اعتماد نفس پایین، مضطرب و بیتحمل در میآید. همه این ویژگیهای شخصیتی كه شالوده سلامت روانی یا بیماری روانی فرد را میریزند در سالهای تحصیل در مدرسه شكل میگیرند، هرچند مطالعات انجام شده در این باره فراوان نیست، اما پژوهشهای محدود در نمونه دانش آموزی كه درباره تأثیر نمرههای معلمان بر مفهوم خود تحصیلی و سلامت روانی دانشآموزان انجام گرفته شواهد تأییدكننده بیشتری به دست آمده است. اگر محیط مدرسه برای دانشآموز شواهدی كه حاكی از شایستگی و لیاقت او در كار مدرسه باشد، در طی چندین سال، خصوصاً در سالهای نخست تحصیل فراهم آورد و این تجارب موفقیتآمیز در چهار، پنج سال بعد تكرار شود، برای مدت نامحدودی در فرد نوعی مصونیت در برابر بیماریهای روانی ایجاد میشود. چنین فردی قادر خواهد بود تا بدون تحمل رنج و عذاب بر بحرانها و فشارهای شدید زندگی غلبه كند، احساس او از شایستگی و مهارتهای شخصی و فنیاش كه بعضی از آنها را در مدرسه آموخته است وی را قادر خواهد كرد تا در مقابله با موقعیتهای بحرانی زندگی، روشهای واقعبینانهای را به كار برد. بنابراین در جهت ارتقاء بهداشت روانی دانش اموزان، ضروری است که عوامل سبب ساز مشکلات تحصیلی و روانشناختی دانش آموزان شناخته و درمان گردد. مطالعه حاضر نیز در همین جهت انجام گرفته است.
اهداف تحقیق
1- بررسی اثربخشی درمان شناختی ـ رفتاری بر کاهش نشانههای اضطرابی دانش آموزان دچار اختلال هراس اجتماعی
2- بررسی اثربخشی درمان شناختی ـ رفتاری بر افزایش کنشوری تحصیلی دانش آموزان دچار اختلال هراس اجتماعی
فرضیههای تحقیق
1- درمان شناختی ـ رفتاری بر کاهش نشانههای اضطرابی دانش آموزان دچار اختلال هراس اجتماعی تاثیر معناداری دارد.
2-درمان شناختی ـ رفتاری بر افزایش کنشوری تحصیلی دانش آموزان دچار اختلال هراس اجتماعی تاثیر معناداری دارد.
تعریف عملیاتی مفاهیم تحقیق
تعریف درمان شناختی ـ رفتاری: درمان شناختی رفتاری، نوعی رواندرمانی است که به بیماران کمک میکند تا به درک افکار و احساساتی که بر روی رفتارشان تأثیر میگذارد، نایل گردند. درمان شناختی رفتاری در حال حاضر برای درمان تعداد زیادی از اختلالات، از جمله هراسها (فوبیا)، اعتیاد، افسردگی و اضطراب به کار گرفته میشود. درمان شناختی رفتاری عموماً کوتاه مدت است و بر کمک به بیماران در پرداختن به یک مشکل خاص تمرکز دارد. در خلال دوره درمان، فرد یاد میگیرد که چگونه الگوهای فکری مخرّب یا مزاحمی که دارای تأثیرات منفی بر روی رفتارش هستند راشناسایی کند و تغییر دهد.
تعریف هراس اجتماعی: منظور ما از هراس اجتماعی در این تحقیق نمرهای است كه آزمودنیها در پرسشنامه مقیاس اختلال هراس و اضطراب اجتماعی کسب میکنند.
تعریف اضطراب: منظور ما از اضطراب نمرهای است که آزمودنی از آزمون اضطراب بک بر اساس نشانهها و علایم اختلالهای اضطرابی و معیارهای تشخیصی DSM-IV-TR کسب میکند.
کنشوری تحصیلی: نمراتی که دانش آموزان در نیمسال تحصیلی کسب کردهاند.