لذا در مقابله با فشار، بیشتر از راهبردهای هیجان مدار استفاده میکنند. (مک کری، کاستا[۱۷۰]، ۱۹۸۸) کارور و همکاران، ۱۹۸۹؛نقل از مدانلو، ۱۳۸۸) در تحقیقات خود به نوعی همبستگی مثبت بین اضطراب و استفاده از راهبردهای هیجان مدار پیبردهاند.
د)انکار مشکل و اجتناب از فکر کردن دربارهی آن: تری[۱۷۱] بر اساس نتایج فلیشمن نتیجه میگیرد افرادی که به اجتناب از تفکر دربارهی مشکل فشارزا گرایش بیشتری دارند و یا مشکل را مورد غفلت یا انکار قرار میدهند، در مقایسه با افرادی که در این باره گرایش کمتری دارند، بیشتر از راهبردهای هیجان مدار استفاده میکنند.
هـ) حمایت اجتماعی: تحقیقات نشان داده است افرادی که محیط خانوادگی حمایت کنندهای دارند یا بافت اجتماعی زندگی آنها حمایت کننده است بیشتر از راهبردهای مشکل مدار استفاده میکنند (موس و همکاران، ۱۹۹۳).
۲-۷-۶-۲عوامل مربوط به ارزیابیهای موقعیتی
علاوه بر ویژگیهای شخصیتی افراد و محیط آنان، نقش ارزیابیهای موقعیتی را نیز نمیتوان نادیده گرفت. از بین عوامل مربوط به ارزیابیهای موقعیتی میتوان به (ارزیابی میزان قابلیت کنترل موقعیت، شدت فشار روانی و میزان اهمیت حادثه) اشاره کرد.
الف) میزان قابلیت کنترل موقعیت: ارزیابی از تواناییهای خود برای کنترل یک موقعیت بر راهبرد مورد استفاده برای مقابله تأثیر میگذارد. بررسیها نشان دادهاند هنگامی که موقعیتی قابل کنترل ارزیابی شد، افراد معمولاً برای مقابله از راهبردهای مشکل مدار استفاده میکنند و برعکس در موقعیتهایی که با ارزیابی قابلیت کنترل کمتر همراهند، راهبردهای هیجان مدار مورد استفاده قرار میگیرند (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴).
ب) شدت فشار روانی: لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) بر اساس نظرات مربوط به حل مساله و فراگردهای پردازش اطلاعات معتقدند، هنگامی که سطح فشار زیاد است، ظرفیتهای فرد برای مواجهه و حل مشکل کاهش مییابد یا مختل میشود. لذا در موقعیتهایی که فشار بالا است، افراد بیشتر از راهبردهای هیجانمدار استفاده میکنند.
ج) اهمیت حادثه : زمانی که مشکل یا حادثه دارای سطح بالای تهدید زایی برای افراد باشد، از سوی آنان با اهمیت و مهم ارزیابی میشود (لازاروس و دولونگیس[۱۷۲]، ۱۹۸۳؛ نقل از مدانلو، ۱۳۸۸). در مورد به کارگیری انواع مختلف راهبردهای مقابلهای و اهمیت حادثه، زمانی که حادثه با اهمیت بیشتر ارزیابی شود، احتمالاً توجه افراد از خود مشکل به هیجانات مرتبط به آن معطوف میشود و لذا در حوادث مهمتر و تهدید کنندهتر بیشتر راهبردهای هیجان مدار مورد استفاده قرار میگیرند (فولکمن و همکاران، ۱۹۸۶). بنابراین به نظر میرسد عوامل گوناگون مربوط به افراد و موقعیت و فشار در تعامل با یکدیگر بر انتخاب سبک های مقابلهای تأثیر میگذارد(موس و همکاران، ۱۹۹۳).
۲-۷-۷ اهمیت آموزش مهارتهای سبک های مقابلهای
مهارتهای مقابلهای یک رویکرد متمرکز بر فرد است که هدفش کمک به فرد است که زندگی خود را در سطح مطلوب نگه دارد و در مقابله با چالشهای زندگی توانایی خود را بصورت رفتارهای سازگارانه مؤثر و مثبت متبلور سازد و بتواند ظرفیت روانشناختی خود را بالا ببرد مجموعه مهارتهای مقابلهای نه تنها به توانمند ساختن افراد در زندگی حال میاندیشد بلکه به توانمندی آنها جهت زندگی آینده نیز تأکید میورزد. بطور کلی هدف از مهارتهای مقابلهای کمک به فرد جهت حرکت از ناتوانیها و ضعفهای مهارتی بسوی مهارتهای توانمند و قوی و سازنده است و هدف اصلی این است که افراد مسئولیت برتری و شایستگی فردی خویش را بپذیرند این شایستگی فردی شامل (احساس کفایت و شایستگی در سطح بالا، خود شکوفایی و پذیرش مسئولیت فردی است) برنامه مهارتهای مقابلهای بر این اساس استوار است که کودکان و نوجوانان حق دارند توانمند شوند و نیاز دارند که بتوانند از خودشان و علایقشان در برابر موقعیتهای سخت زندگی دفاع کنند لذا راهبردهای مقابلهای مجموعه مهارتهایی هستند که بر افزایش تواناییهای روانی ـ اجتماعی افراد، آموزش داده میشوند. و فرد را آماده میسازد که بطور موثر با مقتضیات و کشمکشهای زندگی روبرو شود(نوین و گیجس برس، ۲۰۰۳).
۲-۷-۸عملکرد اصلی مهارت های مقابله ای
سه عملکرد اصلی مقابله ای عبارتند از :
۱-توصیف مجدد از مفهوم فشار به منظور اداره کردن موقعیت (ارزیابی مجدد موقعیت).
۲-کنترل تنشی که ناشی از تجربه ی فشار هاست(مقابله متمرکز برهیجان .
۳-عملکرد مستقیم برای کاهش فشارهای موجود در زندگی ویا افزایش منابع به منظور اداره کردن موقعیت استرس زا بنابراین جهت حل تنش های موجود وارائه راه حل های کار آمد ،سه عامل اساسی یعنی فهم ودرک موقعیت فشار زا،انجام دادن راهکارهای مناسب وبالاخره توانایی در جهت کنترل هیجانات ناشی از این فشار ،نقش مهمی را ایفا می کنند.(بنفشه غرایی،۱۳۸۵)
۲-۸ سیستم های مغزی ـ رفتاری
هانس آیزنک۶ و جفری گری در میان نخستین پیشگامان فرضیه صفات شخصیت، چشم انداز تازه ای از تفاوت فردی در این حیطه از کار مغز ارائه داده اند. هر دو نظریه پرداز با این فرض آغاز کردند که می توان فرایندهای مغزی را توسط معانی ساده شده ای از مفهوم، سیستم عصبی مشخص نمود، چرا این مفاهیم مدارهای کلیدی مرتبط با شخصیت و رفتار را در بردارند (متیوز و گیلیلاند٧، ١٩٩٩). نظریه گری به عنوان تعدیل کننده نظریه آیزنگ در نظر گرفته شده، اما اکنون به نظر می رسد که نظریه دیگریست. نظریه شخصیت گری در قالب ((نظریه سیستم های مغزی - رفتاری)) نیز همانند نظریه آیزنگ بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرایندهای مغزی توجه دارد و جهت تبیین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیست عصبی اشاره می کند و در این راستا سیستم های مغزی / رفتاری، فعالیت، چگونگی استقرار، غلبه آنها را در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها و بروز رفتار در آنها می داند (جکسون١، ٢٠٠٢).
گری (١٩٨٧) بیان می کند که ساختارهای مختلف مغزی، سه سیستم انگیزشی اساسی را راه اندازی می کنند که زمینه ساز تفاوت های شخصیتی هستند و ضمن آنکه غلبه و فعالیت هر یک از این سیستم ها در فرد، به حالت های هیجانی متفاوت، چون اضطراب، زود انگیختگی و ترس منجر می گردد، شیوه های رویارویی و واکنش های متفاوتی را نیز در بر می گیرد. این سه سیستم عبارتند از: سیستم فعال سازی رفتاری، سیستم بازداری رفتاری و سیستم جنگ و گریز (بوچین٢، ٢٠٠١).
۲-۸-۱ نظریه شخصیتی گری
برخی روان شناسان، عقیده دارند که شخصیت، مبتنی بر عملکرد دستگاه عصبی است و سابقه چنین بحث هایی به کارهای پاولف بر می گردد که در مطالعات فیزیولوژی و شرطی سازی کلاسیک، گرایش و ویژگی های خاصی را از نظر شخصیتی مشاهده و متمایز کرد. براساس نظریه پاولف، فرآیندهای رفتاری از طریق الگوهای مربوط به برانگیختگی و بازداری در سیستم اعصاب، قابل تبیین است. هر چه محرک های درونی و بیرونی که باعث برانگیختگی و بازداری می شود، بیشتر تکرار شود، شکل با ثبات تری در مغز می یابد و منجر به رفتارهای قالبی پویا می شود که تا اندازه زیادی در برابر تغییر مقاوم اند و به علت مشکل نسبتاً پایدار خود، احتمالاً به عنوان بخشی از شخصیت فرد در می آیند. شخصیت به عنوان قله یافته های روان شناختی در تمام ابعاد آدمی تاثیرگذار می باشد. قسمت اعظم یافته های متون روان شناختی با استناد به رگه های شخصیتی پدید آمده است. یکی از نظریه های شخصیت که بر پایه های نظری قوی بنا شده است. نظریه حساسیت به پاداش (RST) گری در مورد شخصیت (گری، ۱۹۸۷) می باشد که نظریه ای عصب- روان شناختی درباره هیجان، انگیزش و یادگیری است. نظریه گری بر تکامل مجزای مکانیسم های پاداش و تنبیه در مهره داران تاکید می ورزد.
نظریه حساسیت به پاداش گری، یک تئوری زیست محور است که بیان می کند، تفاوت های شخصیتی افراد ریشه در تفاوت سیستم پاداش افراد دارد. سیستم بازداری رفتاری به نشانه های تنبیه حساس می باشد و به عنوان عاملی برای هشدار به فرد برای توجه به احتمال خطر و تنبیه عمل می کند. سیستم فعال سازی رفتاری که به نشانه های پاداش حساس می باشد، فرد را به سمت رفتار سوق می دهد. تفاوت های فردی در سیستم های فعال ساز رفتاری و بازدارنده رفتاری نشانگر ابعاد اساسی شخصیتی هستند. گری اختلالات را بازتاب بیش یا کم واکنشی در یکی از این سیستم ها می داند. طبق این نظریه، شخصیت سالم در یک پیوستار با آسیب روانی قرار دارد. بنابراین قطبیت گرایی در هر یک از این متغیرها، به عنوان عامل خطر افزایش آسیب روانی در نظر گرفته شده است (پیکرینگ[۱۷۳] و گری، ۲۰۰۱).
گری (١٩٨٧) بیان می کند که ساختارهای مختلف مغزی، سه سیستم انگیزشی اساسی را راه اندازی می کنند که زمینه ساز تفاوت های شخصیتی هستند و ضمن آنکه غلبه و فعالیت هر یک از این سیستم ها در فرد، به حالت های هیجانی متفاوت، چون اضطراب، زود انگیختگی و ترس منجر می گردد، شیوه های رویارویی و واکنش های متفاوتی را نیز در بر می گیرد. این سه سیستم عبارتند از: سیستم فعال سازی رفتاری، سیستم بازداری رفتاری و سیستم جنگ و گریز (بوچین٢، ٢٠٠١).
۲-۸-۲سیستم فعال سازی رفتاری ([۱۷۴]BAS)
نخستین سیستم، سیستم فعال سازی رفتاری است که نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش است، به لحاظ ساختاری شامل چندین مسیر دوپامینرژیک و مدارهای تالامیک و کورتیکو[۱۷۵] در مغز است. نوروآناتومی این سیستم کورتکس پیشانی، بادامه و عقده های پایه است و توسط محرک های خوشایند مرتبط با پاداش یا حذف تنبیه فعال می شود. دو مولفه رفتاری این سیستم شامل روی آوردن (جستجوی فعالانه پاداش) و اجتناب فعال (اجتناب از تنبیه) است. حساسیت این سیستم نمایانگر زود انگیختگی فرد است و به نظر می رسد که برای تجاربی نظیر امید، وجد و شادی پاسخ گو باشد. فرض بر این است که سیستم فعال سازی رفتاری دلیل بنیادی صنعت زود انگیختگی است و با انگیزش، برون گردی و جستجوی احساس مرتبط می باشد (کنیازی[۱۷۶] و همکاران، ۲۰۰۲).
این نظام در خدمت کارکردهای انگیزشی مثبت است و رفتارهای اجتنابی فعال ورفتار نزدیکی را موجب می شود وافرادباحساسیت زیادBASگرایش بیشتری به ارزیابی مثبت وخوشبینانه از حوادث ومحیط واستعدادبیشتری برای درگیری در موقعیت های با احتمال پاداش دارند که منجر به درک شخصی مثبتی از رضایت در زندگی ،خانوادگی وسلامت خود می شود ودر نتیجه فرد در چنین شرایطی وابستگی در پایین ترین سطح خواهد بود.
۲-۸-۳سیستم بازداری رفتاری (BIS[177])
دومین سیستم، سیستم بازداری رفتاری است و حاصل فعالیت مسیرهای آوران نوروآدرنرژیک و سروتونیرژیک است. نوروآناتومی سیستم تنبیه رفتاری در جدار - هیپوکامپی، ساقه مغز، مدار پاپز و کورتکس حدقه ای – پیشانی قرار دارد. این ساختارها موجب افزایش برانگیختگی و سطح توجه و تجربه عواطف منفی می شوند (هپونینمی[۱۷۸]، ٢٠٠۴؛هوینگ[۱۷۹]،۲۰۰۶). و با نظام هایی که اضطراب در آن نقش دارند، همپوشی دارند. در نتیجه سیستم بازداری رفتاری با احساس اضطراب، نگرانی و نشخوار فکری مطابقت دارد (کنیازی و همکاران، ۲۰۰۲).
گری بیان می کند این سیستم که اساس فیزیولوژیکی داشته و تجربیات اضطراب در واکنش به نشانه های وابسته به اضطراب را کنترل می کند (واتسون[۱۸۰]، ۱۹۹۹). به نظر گری BIS به علائم تنبیه، فقدان پاداش و تازگی حساس است. آن رفتاری را که ممکن است به نتیجه منفی یا دردناک منجر شود، بازداری می کند. بنابراین فعال شدن BIS باعث بازداری حرکت به سوی اهداف می شود. همچنین گری بیان می کند که BIS مسئول تجربیات احساسات منفی مثل ترس، اضطراب، ناکامی و ناراحتی در واکنش به این نشانه ها است (گری، ۱۹۹۰).
برحسب تفاوت های فردی در شخصیت، حساسیت زیاد BIS نشان دهنده مستعد بودن به اضطراب بیشتر است، به شرط اینکه فرد در معرض نشانه های محیطی مناسب قرار گیرد. همانطور که در نمودار ١-٢ مشاهده می شود، در این سیستم سه نوع درون داد یعنی نشانه های تنبیه، نشانه های فقدان پاداش و محرک های تازه و ترس آور ذاتی به سه نوع برون داد یعنی بازداری رفتاری، افزایش برانگیختگی و افزایش توجه منجر می شود (گری، ۱۹۹۰). به عبارت دیگر، بازداری رفتاری سیستمی عصبی است که اطلاعات مربوط به تهدید را پردازش کرده و اضطراب را راه اندازی می کند، از پیشروی و ادامه رفتاری بازداری به عمل می آورد، انگیختگی را افزایش داده و توجه را در پاسخ به علائم خطر به سوی تهدید سوق می دهد. در حالی که سیستم گرایش رفتاری در خدمت کارکردهای انگیزشی مثبت است و رفتار نزدیکی را موجب میشود (بوچین، ٢٠٠١).
این سیستم به محرک هی شرطی تنبیه وفقدان وهمچنین به محرک های جدید ومحرک های ترس آور ذاتی پاسخ می دهد فعالیت این سیستم موجب فراخوانی حالت عاطفی اضطراب وبازداری وبازداری رفتاری ،اجتناب فعل پذیرخاموشی ،افزایش توجه وبرپایی می گردد.وبعنوان سیستم اضطراب شناخته شده است .غلبه وحساسیت زیادBISهدایت فرد به سمت درماندگی وافسردگی را درپی دارد. افرادی که این سیستم در آنان غلبه دارد عواطف نا خوشایندی را تجربه کرده ،درگیر اضطرابند واجتناب از رفتار فعال باعث می شود بسیاری از تجارب خوشایند زندگی را ازدست دهند ودر نتیجه فردبه سمت اعتیاد سوق پیدا می کند.(گری۲۰۰۰)
نمودار (۲-۱) نمودار سیستم بازداری رفتاری ایجاد اختلال
منبع: اقتباس از گری و مک ناتان (۲۰۰۰)
شواهد روانی فیزیولوژیک بیان میکند که هر دو سیستم انگیزشی BIS و BAS تحت تاثیر شاخه سمپاتیک از سیستم عصبی خودکار است. گری بیان می کند که BIS و BAS به طور فعالانه ای متضاد عمل میکنند و هنگامی که BAS مسلط است به رفتار نزدیکی و اجتناب فعال منجر می شود و هنگامی که BIS مسلط است، احتمال بیشتری وجود دارد که اجتناب منفعلانه را منجر شود (بوچین، ٢٠٠١).
۲-۸-۴ سیستم جنگ / گریز (FFS)
سومین سیستم که به عنوان سیستم جنگ/گریز شناخته می شود، از لحاظ ساختاری بیشتر از طریق بادامه و ساخت های هیپوتالاموس تعدیل می گردد. این سیستم مسئول رفتارهای فرار و واکنش های دفاعی تحت شرایط ناکامی، تنبیه و درد است (بوچین، ٢٠٠١).
به طور خلاصه نظریه گری نشان دهنده تفاوت های فردی در دو سیستم بیولوژیکی یعنی BIS و BAS است. BIS و BASبه انواع مختلفی از تقویت کننده ها مرتبط هستند. BIS به علایم تنبیه، نشانه های فقدان پاداش و محرک های تازه و ترس آور ذاتی حساس است که فعال شدن آن رفتار، فرد را نسبت به چنین محرک هایی کاهش می دهد. BAS به علایم پاداش و غیر تنبیه حساس است و فعال شدن آن باعث افزایش رفتارهای نزدیکی فرد به سوی این محرک ها می شود. گری (١٩٨٧) مطرح کرده اند که BIS و BAS با خلق مثبت و منفی ارتباط دارد. اگر BIS و BAS با حالات خلق مثبت و منفی رابطه داشته باشد. پس بر طبق نظر راستینگ٢ (١٩٩٨، به نقل از عبدالهی مجاریشن، ١٣٨۵) و با توسعه نظریه شبکه عاطفی باور، می توان انتظار داشت که صفات شخصیتی مرتبط با این سیستم های مغزی رفتاری، با پردازش شناختی انتخابی محرک های هیجانی نیز ارتباط داشته باشند (فرضیه صفت – همخوان). به ویژه صفات شخصیتی مرتبط با BIS می توانند با سوگیری و به سوی پردازش ناخوشایند یا اطلاعات هیجانی منفی مرتبط شوند، در حالی که صفات شخصیتی مرتبط با BAS، به طرف پردازش خوشایند یا اطلاعات هیجانی مثبت سوگیری شوند.
۲-۸-۵ توصیف سیستمهای مغزی - رفتاری:
توصیف هر یک از سیستمها مستلزم تمایزهایی است که حداقل در سه سطح صورت می گیرد.:
۱- بعد رفتاری (تحلیل درون شد وبرون شد سیستم)
۲- در سطح شناختی
۳- از لحاظ عصب شناختی
۲-۸-۵-۱ بعد رفتاری:
رفتارهایی که با این محرکها برانگیخته می شوندعبار تند از: بازداری رفتاری (مختل شدن رفتار جاری )افزایش سطح برپایی به گونه ای که رفتارهای بعدی با قدرت و/یا سرعت بیشتری انجام شوند. بایدتوجه داشت که سیستم بازداری نمایانگر یک سیستم واحداست، نمی توان انتظار داشت که تعدادی ارتباط مجزا بین هریک از درو نشدها و برونشدها وجود داشته باشد و در واقع هر درو نشدی تمامی برونشدها را برمی انگیزد. همچنین مطالعاتی که تاثیر داروها و ایجاد ضایعه در مغز حیوانات را پیگیری نموده اند به این یافته رسیده اند که می توان با این مداخله ها، تمامی برونشدهای این سیستم را مختل کرد، بدون آنکه درسایرسیستمها اثری بر جای گذاشته شود .
بنزودیاز پینها، باربیتوراتها و الکل سه دسته مهم از داروها یی هستندکه اضطراب را کاهش می دهند.در واقع بررسی آثار این داروها نقش مهمی در شکل گیری مفهوم سیستم بازداری داشته است. به سخن دیگر آثار انتخابی دار وهای ضدا ضطراب بر کنش وری سیستم بازداری، در پذیرش این فرض که فعالیت این سیستم با اضطراب درآمیخته، نقش مهمی را ایفا کرده است، بر این اساس، می توان به صورت نظری، حالت ذهنی خاصی را که همراه فعالیت سیستم بازداری وجود دارد، به عنوان اضطراب تلقی کرد. اگر بخواهیم با توجه به درونشدها و برونشدهای این سیستم به ارائه تعریفی عملیاتی از اضطراب مبادرت ورزیم، باید بگوییم حالتی است که در آن فرد به یک تهدید (محرکهایی که با تنبیه یا فقدان پاداش همخوانی دارند) یا ابهام (موقعیتهای ناشناخته و جدید) با واکنش توقف، خیره شدن،گوش دادن و آمادگی برای عمل، پاسخ می دهد(فلاح و اژه ای، ۱۳۸۵).
۲-۸-۵-۲سطح شناختی
در سطح شناختی، مفهوم کلیدی سیستم بازداری در مقایسه گر خلاصه می شود« یعنی سیستمی که لحظه به لحظه رویداد احتمالی بعدی را پیش بینی و این پیش بینی را با رویداد واقعی مقایسه می کند.
در واقع این سیستم:
ا) اطلاعاتی را که بیانگرحالت کنونی جهان ادراکی هستند،در نظر می گیرد.
۱ ) به این اطلاعات، اطلاعات دیگری را می افزاید که مربوط به برنامه حرکتی کنونی فرد است
۳ ) از اطلاعات ذخیره شده حافظه که نمایانگر نظم جوییهای گذشته در برقراری ارتباط بین رویدادهای محرک هستند،استفاده می کند.
۴ ) به همین ترتیب، از اطلاعات ذخیره شده در حافظه که نمایانگر نظم جوییهای گذشته در برقراری ارتباط بین پاسخها و رویدادهای محرک بعدی هستند، سود می جوید.
۵) بر مبنای این منابع اطلاعات، حالت بعدی مورد انتظار در جهان ادراکی را پیش بینی می کند.
۶) این پیش بینی را با حالت واقعی جهان ادراکی مقایسه می کند.
نمره کل
۲۸/۳
۷۹/۴
+
۰۰۱/۰>
۰۷/۵
مطابق جدول فوق در مجموع میانگین هفت شاخص دخیل در مشکلات فنی برابر۲۸/۳ است . و از میانگین در نظر گرفته شده برای مقایسه بیشتراست و چون از لحاظ آماری نیز معنی دار است(۰۰۱/۰>) درنتیجه مشکلات فنی در اداره امور مالیاتی موجب بکارگیری نظام الکترونیکی در اداره امور مالیاتی استان ایلام می شود.
البته در بین هفت شاخص مورد بررسی شاخص های EC در به روز کردن مداوم نرم افزارها و سیستم های اطلاعاتی، هماهنگ کردن پایگاه های داده و سیستم های اطلاعاتی، سیستم مناسب برای شناسایی هویت طرف مقابل در فضای اینترنتی، نیروی انسانی آشنا با مفاهیم تجارت الکترونیک” از لحاظ آماری معنی دار نیستند یعنی از موانع تجارت الکترونیک در اداره امور مالیاتی استان ایلام نیستند.
۴-۲-۳) موانع رفتاری/ فرهنگی در اداره امور مالیاتی استان ایلام مانع بکارگیری نظام الکترونیکی می باشد.
= H0 موانع رفتاری/ فرهنگی در اداره امور مالیاتی استان ایلام مانع بکارگیری نظام الکترونیکی نمی باشد.
= H1 موانع رفتاری/ فرهنگی در اداره امور مالیاتی استان ایلام مانع بکارگیری نظام الکترونیکی می باشد.
برای سنجش و آزمون فرضیه سوم مربوط به موانع رفتاری / فرهنگی هفت شاخص استخراج گردید، این شاخص ها عبارت اند از: افشاء اطلاعات و اسرار شخصی در اینترنت، عدم انتفاع شرکت از EC ، کاهش تعداد نیروی انسانی نیاز به گذراندن دوره های آموزشی، کاهش استقلال و آزادی عمل، ،کاهش تماس رودررو با مشتریان . احساس عدم نیاز به EC ، جدول ذیل نتایج داده های آماری را نشان می دهد.
جدول (۴-۷) نتایج آزمون تک نمونه برای بررسی فرضیه موانع رفتاری/ فرهنگی در اداره امور مالیاتی و بکار گیری نظام الکترونیکی
شاخص
میانگین
انحراف معیار
مانع
P
مقدارt
سازمان اطلاعات و اسرار شخصی را افشاء می کند.
۱۰/۲
۹۳۸/۰
+
۰۰۰/۰
۲/۴
سازمان از سیستم های تجارت الکترونیکی منتفع نمی شود.
۹۷/۲
۹۵۰/۰
-
۶۶۴/۰
۵۶/۱۱
در سازمان سیستم های تجارت الکترونیکی موجب تغییر عادات و رفتارهای کاری فعلی کارکنان می شود.
۳۱/۳
۹۰۶/۰
+
۰۰۰/۰
۴۳/۰
در سازمان سیستم های تجارت الکترونیکی موجب کاهش تعداد نیروی انسانی می شود.
۵۷/۳
مطلب جز به چاه نخشب باز(۲۰۴۶)
*خیره شدن ماه؛ تشخیص:
خیره گشتی مه کان ماه به می بردی لب
روز گشتی شب کان زلف به رخ کردی باز(۳۹۷۶)
*خواهندگی ماه؛ تشخیص:
ماه خواهد که بماند به کلاه سیهت
زین قبل گه گه یر چرخ سیه گردد ماه(۷۱۴۴)
*ازماه تا ماهی؛ کنایه از سراسر عالم از اوج آسمان تا قعر زمین:
چنان کز تو به نزدیک من استای خسرو آگاهی
ز تو تا خسروان چندان بود کز ماه تا ماهی(۸۳۸۷) بگذرانید سپه را ز تبه کرده رهی
بن او تا بن ماهی، سر او تا سر ماه(۶۹۷۹)
*ماه در چاه بودن؛ کنایه از پست و عمیق بودن:
گهی سپه به فرازی برون برد که به چشم
چو زو نگاه کنی مه نماید اندر چاه(۶۹۳۸)
ونیز نک ابیات : ۷۱۷۱ و ۶۹۳۷
*سر چیزی تا سر ماه بودن؛ کنایه از نهایت اوج و بلندی داشتن:
بگذرانید سپه را ز تبه کرده رهی
بن او تا بن ماهی، سراو تا سر ماه(۶۹۷۹(
*قدر از قمرگذراندن؛ کنایه از علّو مقام یافتن، بزرگی و سروری(عفیفی، ۱۳۷۲: قدر از قمر گذراندن):
برکشیدی مرا به چرخ برین
قدر من بر گذاشتی ز قمر(۲۶۳۵)
*ماه بار؛ صفت هنری و کنایه از روی زیبا:
سرو داری ماه بار و ماه داری لاله پوش
لاله داری باده رنگ و باده داری لعل فام(۴۶۸۵)
*ماه دیدار؛ هفت هنری آن که دیداری شبیه ماه دارد وکنایه از معشوق:
غم نادیدن آن ماه دیدار
مرا در خوابگه ریزد همی خار(۳۲۲۵)
*ماهرو؛ صفت هنری آن که چهرهای شبیه ماه دارد و کنایه ازمعشوق:
به لابه گفتمشای ماهروی غالیه موی
که ماه روشنی از روی تو ستاند وام(۴۷۶۹)
ونیز نک ابیات: ۲۵۰۳، ۱۰۴۹، ۶۱۹۰، ۷۶، ۸۶۱۱، ۸۲۵۰، ۴۰۱۳، ۳۴۳، ۲۱۱۵، ۲۱۱۱، ۱۸۱۸، ۱۹۱۳ و ۴۸۷۳
*ماه عذار؛ صفت هنری و کنایه از زیبارو آن که عذاری شبیه ماه دارد:
آمد آن مشکبوی مشکین مو
آمد آن خوبروی ماه عذار(۲۳۸۴)
*ماه منظر؛ صفت هنری و کنایه از معشوق:
عاشقم آری و لیکن نام من عاشق مکن
مر مراای ماه منظر مادح میرست نام(۴۶۹۲)
*ماه اندر میغ نشود تیره؛ تمثیل برای بیت زیر:
هر بزرگی که به فضل و هنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان
ور چه از چشم نهان گردد ماه اندر میغ
نشود تیره و افروخته باشد به میان(۶٫٫ .. ۶۱۰۴)
*ماه از میان شب تیره خوب تابد؛ تمثیل برای مصراع اول:
شبی به گرد مه اندر کشید وآگه نیست
که از میان شب تیره خوب تابد ماه(۷۱۶۰)
*مه چون گرفت بیشتر بدو کنند نگاه؛ تمثیل برای مصراع اول بیت دوم:
زمانه رغم مراای به رخ ستیزهی ماه
خطی کشید بر آن عارض سپید، سیاه
کنون نگه کنم سوی مه که مه بگرفت
چومه گرفت بدو بیشتر کنند نگاه(۴٫٫ .. ۷۱۶۰)
*ماه گیرد ز خورشید نور چنانکه میوه ز مه رنگ وگونهی الوان؛ تشبیه تمثیلی برای بیت اول :
نهاد خوب و ره مردمی ازو گیرند
ستودگان و بزرگان تازی و دهقان
نگاه فوق با این پرسش اساسی روبروست که بی تفاوتی دین به الگوهای توسعه جامعه چه پیامدی را دنبال دارد؟ چگونه ممکن است جهت گیری حاکم بر الگوهای توسعه و مهندسی اجتماعی مأخوذه از نظریه های غربی، صرفا معطوف به تمتعات دنیایی، باشد و دائما به شدت حرص طمع دنیوی را دامن زند، و با این وجود از رشد ایمان دینی سخن بگوید؟ اگر چنین بود که جوامع لیبرال و دموکراتیک، فضای آزاد برای دینداری فراهم کرده اند. بایستی شاهد رشد ایمان و معنویت در آن ها باشیم، در حالی که وجود بحران ها و خلاءهای معنوی و اخلاقی، رواج پوچ گرائی در آن، شاخص مهمی بر بطلان نگاه فوق است. اگر در سده اخیر شاهد رشد رویکرد ایمانی مردم هستیم به لحاظ واکنش به بن بست حاکم بر مدرنیته غرب است، که در روند جدید، بشریت معنویت حقیقی و ایمان را در آموزه های دین جستجو می کند. نه در جوامع صنعتی و لیبرال. با حاکم بودن چنین وضعیّتی در جوامع لیبرال، تکلیف جوامع دینی نیز روشن است. جامعه اسلامی که در وضعیّت گذار، اینگونه دچار بحران هویت و ضعف ایمان دینی شده است، با تحقق تمام و کمال الگوهای توسعه و مدرنیته، وضعیت بسی بحرانی تر خواهد داشت.
در یک نگاه کلان، رویکرد سکولاریستی فوق، اساسا با پذیرش مدرنیته و انگاره های آن به عنوان گفتمان حاکم بر جهان معاصر، آن را پیش فرض خود در تحلیل دین شناختی قرار داده اند. در این راستا دین و آموزه های آن بایستی در هماهنگی با آن، تعدیل و اصلاح شود؛ تا آنجا که به نفع هویت مدرنیته و انگاره های آن مصادره شود. از این رو عصری کردن دین با قرائت عرفان اگزیستانسیالیستی و بودائی و نیز با قرائت الهیات پروتستانتیسم مسیحی، مسیر را برای هماهنگی انسان معاصر با تحوّلات شتابان دنیای مدرن فراهم می کند. در حالی که اولاً نه آن «معنویت» صحیح و نه این «ایمان» کامل است. ثانیا: حداقل مورد پذیرش برای دینداری نیز روز به روز به انزوا خواهد گرایید یا به مقابله با قالبهای حاکم بر خواهد خواست.
۲-۲-۲-۲-): رویکرد سکولاریسم حداقلی؛ (خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء):
در میان روشنفکران دین بعضی رسالت دین و هدف بعثت انبیاء را، دعوت به توحید و خداپرستی و رسیدن به سعادت اخروی می دانند. این رویکرد با طرح این پرسش که اساسا باید چه انتظاری از دین و بعثت انبیاء داشت؟ سعی کرده است، از رهگذر بیان نسبت دنیا و آخرت به این پرسش پاسخ دهد. که هر دو نگاه، در بیان رسالت دین به یک گوهر واحد تأکید می ورزد. هر چند نوع استدلال ها اجمالاً تفاوت دارد.
بازرگان؛ از جمله روشنفکرانی است که رسالت انبیاء را رسیدن و پرداختن به امور معنوی و اخروی می داند، از آنجا که درک انسان از تصویر و ترسیم چنین اموری عاجز است، این امر بر عهده دین سپرده شده است. از این رو رسالت دین معطوف به اموری است که با فهم و درک بشری نمی توان به آن نائل شد و هر گونه رسالت دنیوی برای دین به دور از شأن خدا و انبیاء است، چرا که در حوزه حیات دنیوی، سیره عقلاء و عقلانیت و تجربه علمی بشری کفایت می کند. وی هدف بودن توام دنیا و آخرت را یک امر پارادوکسیکال می داند. به همین روی پیامبران آمده اند بر علیه خود محوری انسان قیام کنند و همچنین بر انگیخته شده اند تا از وجود دنیای جاودان و بی نهایت بزرگ برای ما خبر دهند.
ایشان ادله ای نیز برای این ادعا ارائه می کنند. از جمله اینکه دخالت دین در حوزه حیات دنیوی و اصلاح نظام معاش موجب می گردد دینداران و مؤمنین انتظارات و توقعات زیادی از ناحیه دین داشته باشند. در صورتی که دین نتواند بر تمام انتظارات بشری پاسخگو باشد، نقص و ایراد بر دین وارد می گردد. از این رو باعث انصراف و سلب امید و ایمان دینداران می گردد. از سوی دیگر با حضور دین در مناسبات اجتماعی و سیاسی، خلوص دین و قدسیت دین در محاق ابهام فرو رود.
دکتر سروش؛ نیز در بیان فلسفه بعثت و رسالت انبیاء، با طرح این سؤال آغاز می نماید که انتظار بشر از دین چیست؟ آیا دین برای بشر آمده است یا بشر برای دین آمده است؟ با مفروض گرفتن اینکه دین، برای بشر آمده است، می گوید: دین بایستی انتظارات ما را پاسخ گو باشد. در پاسخ به این سؤال نیز معتقد است دین آمده تا به آن سنخ از انتظاراتی پاسخ گوید که در جای دیگر پاسخ داده نمی شود. در تعیین مصداق نیازها و انتظارات سراغ متون دینی نمی رود. قرآن را وافی به این مقصود نمی داند، زیرا خود فهم متون دینی منوط به محدود انتظارات ما از دین است، نسبت به اینکه چگونه بایستی انتظارات ما از دین شکل گیرد می نویسد: «لذا تحدید انتظارات ما از دین، تبیین دو امر ضرورت دارد: یکی گوهر دین و دیگری آن دسته از نیازهای اصیل آدمی که جای دیگر اشباع نمی شوند و تبیین این هر دو امر، خارج از دین صورت می گیرد.» که در چند سطر بعد به آن می پردازیم.
در پاسخ اینکه اساسا فلسفه نزول دین چیست و اینکه دین برای چه منظور و مقصودی آمده است؟ در یک محور خلاصه می کند و آن سعادت اخروی است. زیرا اگر آخرتی نبود، دین هم نازل نمی شد.
البته چنین نتیجه ای با توجه به موضعی که وی در نسبت میان دنیا و آخرت معتقد است قابل توجیه و تفسیر است. از منظر نگاه فوق: چهار فرض در نسبت «دنیا و آخرت» قابل طرح است:
۱ـ). دین نه برای دنیا نه برای آخرت آمده است.
۲ـ). دین برای دنیا آمده و دارای یک مرام نامه دنیوی است.
۳ـ). دین فقط برای سعادت اخروی است.
۴ـ). دین برای تأمین سعادت دنیا و آخرت آمده است.
در میان فروض چهارگانه فرض چهارم قابل دقت است. لذا در تبیین نسبت دنیا و آخرت به تحلیلی توجه می کند که بتواند سهم دنیا را در رسالت دین و تأمین نیازهای اصلی آدمی روشن کند. اما این میزان از ارتباط و نسبت، نیاز به این دارد که بفهمیم به هر حال اصل و محور سعادت اخروی با سعادت دنیوی؟ و ارتباط این دو چیست؟ به همین جهت وی تصریح می کند دین در اصل برای آخرت جهت گیری شده است. رسالت اصلی دین رسیدن به سعادت اخروی است؛ توجه دین و آموزه های آن به امور دنیوی یک امر بالعرض و بالتبع می باشد. «دین برای تأمین سعادت اخروی ناچار و به تبع به امر دنیا هم می پردازد، توجه کنید که می گوییم به ناچار و به تبع»
اما این میزان از توجه دین به دنیا به این معنا نیست که دین سطح و سقف معیشت و نحوه و نوع آن را معین می کند، بلکه فقط جهتش را می دهد. بر اساس نگاه فوق رابطه دنیا و آخرت یک نوع رابطه مقدمه و ذی المقدمه است، دنیا مقدمه تحقق سعادت اخروی است.
البته بازرگان نیز توجه دین به مسائل دنیوی و معیشتی را محصولات فرعی دین می دانست. اینکه ایشان اجتماع دنیا و آخرت را اجتماع نقیضان می دانست، منظورشان این بود اصالت داشتن هر دو امر پارادوکسیکال است. (paradoxtcl) و الا ایشان بر این مطلب توجه داشت که دین در امور دنیوی نیز حضور و مداخله دارد. اما آن را غایت به تبع می دانست، نه هدف اصلی، لذا هر دو موضع در بیان اینکه رسالت اصلی دین و بعثت انبیاء سعادت اخروی بوده و دنیا مقدمه و طریق رسیدن به آن می باشد و توجه دین نیز به مسائل دنیوی مقصود بالعرض دین می شود. لذا دین در مکانیسم اداره جامعه و مهندسی اجتماع و نظام معاش دخالتی ندارد.
مهمترین نقدی که می توان بر نظریه فوق وارد دانست، بررسی نوع تصویری است که از ارتباط و نسبت دنیا و آخرت ارائه کرده اند. این نگرش تلاش دارد نوع رابطه را در قالب به رابطه مقدمه و ذی المقدمه یا ذات و عرض تبیین کند. البته محوریّت سعادت اخروی و طریق بودن سعادت دنیوی رویکردی است که ما نیز بر آن تأکید می ورزیم، اما در نتیجه گیری با آنها موافق نیستیم، لذا سخن ما معطوف است بر نوع نتیجه گیری که از ارتباط میان آندو گرفته شده است.
توضیح اینکه؛ اساسا عرضی بودن حیات دنیوی نمی تواند، بمعنای نفی دخالت دین در مناسبات اجتماعی و سیاسی باشد. یعنی اصل بودن سعادت اخروی با یافتن برنامه ریزی و مهندسی اجتماعی متناسب برای بستر سازی جامعه در جهت رسیدن به آن سعادت اخروی، هیچ نوع مغایرتی ندارد. زیرا محور بودن سعادت اخروی دقیقا در نوع برنامه حیات دنیوی تاثیر می گذارد. هر گونه نظام معاشی و هر شکل حیات دنیوی، نمی تواند بشر را به سعادت مورد نظر نائل کند. در این راستا شهید مطهری؛ نکته قابل توجهی در ارتباط مقدمه و ذی المقدمه یا دنیا و آخرت بیان می کند که اساسا مقدمه بودن اموری برای ذی المقدمه از ارزش ذاتی امور مقدمی کم نمی کند. که در بخش گذشته به آن پرداختیم، و اما اینکه سرپرستی و اداره بخش اعظم از حوزه اجتماعی را به دست الگوها و مدل های توسعه غربی بسپاریم، معضل دنیاگرایی، و نیز فرو کاهش خلوص و قدسیت دین، بیش از هر زمان امکان می یابد. همان گونه که اصالت دادن به حیات دنیوی، مصادره آخرت به نفع دنیاست و قدسیت و معنویت دین را در محاق ابهام فرو می برد، متروک گذاشتن اهداف و رسالت اجتماعی دین و عدم اقامه روابط عدل و ظلم در سطح وسیع نیز حقیقت متعالی و معنویت دین را مخدوش کرده و کاهش می دهد.
اما سومین رویکردی که به آن می پردازیم روش دکتر سروش در انسانی جلوه دادن دین می باشد.
۲-۲-۳- ): قائل شدن به گوهر و صدف برای دین:
یکی دیگر از راه های انسانی کردن دین در جامعه کنونی نگاه کردن به مشکلات دین با رویکرد ذاتی و عرضی داشتن یا قائل شدن به گوهر و صدف برای دین می باشد که با این رویکرد می توان دین را در عصر حاضر از خیلی معضلات و مشکلات ادعا شده رهاند و راه چاره ای برای اش پیدا کرد و دین را منطبق با خواسته های انسان مدرن قرار داد، مخصوصا بخشی که بیشتر با حوزه اعمال انسان مربوط است یعنی همان فقه، مثلا یکی از مشکلات فهم سنتی از دین در جهان مدرن، همانطور که در کلمات یکی از متفکران معاصر آمده، تعارض احکام دین سنتی با حقوق بشر است، مطلبی که نوشتار حاضر سعی اش بر آن است که دین را انسانی و بشری (به معنی دقیق کلمه) معرفی کند، محسن کدیور؛ موارد تعارض را اینگونه بر می شمارد:
«حق بهکار رفته در رساله حقوق و برخی دیگر از منابع دینی، به معنای تکلیف الهی و وظیفه اخلاقی انسان است و با اصطلاح رایج در علوم انسانی و حقوقبشر تفاوت بنیادی دارد. در احکام اسلام سنتی، تبعیض غیرقابلانکاری بین معتقدان ادیان مختلف مییابیم: مسلمانان دیگر مذاهب اسلامی از اکثر حقوقشرعی برخوردارند؛ اما از برخی حقوقشرعی و بسیاری امتیازات دینی محرومند. اهل کتاب، ذمی و کفار معاهد، از اکثر حقوق شرعی بیبهرهاند و کفار غیرذمی و غیرمعاهد، تقریبا، فاقد هرگونه حقاند و حرمتی ندارند.
همچنین در مناصب دینی، از قبیل ولایت امر، مرجعیت، قضاوت، شهادت، امامت جمعه، علاوه بر اسلام، ایمان شرط است. در اسلام سنتی غیبت مؤمن حرام است؛ اما غیبت مسلمان مخالف حرام نیست، بهتان به مؤمن حرام است؛ اما تهمت و افترا به دیگران، معصیت و گناه محسوب نمیشود. بههمین ترتیب، اهل ذمه از غیبت، بهتان، نمیمه، هجاء، سب، غشو… مصون نیستند.
در اسلام سنتی، «انسان از آن حیث که انسان است»، یعنی فارغ از دین و مذهب، از حقوق برخوردار نیست. در اسلام تاریخی تمامی افراد بشر، بالقوه، شأن برابر دارند؛ اما لزوما با حقوق برابر به دنیا نمیآیند.
جنسیت؛ دومین منشأ تبعیض حقوقی در اسلام سنتی است. در حقوق مدنی و حقوق جزایی و کیفری، جنسیت موجب تفاوت حقوقی است. در اسلام سنتی شرط احراز مرجعیت قضاوت، زمامداری سیاسی یا امارت و ولایت، امامت جمعه و (البته در صورتی که مأمومین مرد باشند) مرد بودن است. در بسیاری از حدود شرعی، شهادت زنان فاقد هرگونه اعتبار است.
در اسلام سنتی طلاق؛ به صورت یک ایقاع شرعی از سوی مرد صورت میگیرد و رضایت و حتی اطلاع زن در صحت آن دخیل نیست. سهم الارث دختر نصف سهم الارث پسر است. مرد، شرعا رئیس خانواده است. زن بدون اجازه شوهرش حق ندارد از خانه خارج شود. در حقوق خانواده، حقوق مدنی و حقوق قضایی، زن، شرعا انسان درجه دوم محسوب میشود.
سومین محور تعارض اسلام تاریخی با نظام حقوقبشر، تفاوت انسان آزاد با انسان برده و مملوک است.
ولایت شرعی فقیه؛ در امور عمومی، چهارمین تبعیض و تعارض احکام اسلام سنتی با اندیشه حقوقبشر است. زیرا قائلان به ولایت فقیه عقیده دارند که فقیهان تنها به شناخت و استخراج احکام کلی اکتفا نمیکنند، بلکه تعیین موضوع و مصداق، که از لوازم سیاستمداری است، نیز شأن فقیه محسوب میشود.
مردم عادی (عوام) و فقیهان عادل در اداره امور سیاسی و تدبیر مسائل جامعه بر مبنای احکام شرع، برابر نیستند، از این دیدگاه اگرچه مردم در حوزه امور خصوصی رشیدند، اما در حوزه امور عمومی، شرعا محجورند. از این دیدگاه، «قیّم ملت با قیم صغار، از لحاظ وظیفه و موقعیت هیچ فرقی ندارد.» حکومت مطلوب، در این دیدگاه، فقیهسالاری یا سلطنت فقیه یا «سلطنت مشروعه» است و میتوان آن را در ردیف حکیم حاکمی افلاطونی، فقیه شاهی نامید. بدینترتیب، قائل شدن به حقوق ویژه برای فقها و روحانیون در حوزه امور عمومی یا حکومت ولاییِ انتصابیِ مطلقه فقها یا روحانیون با اندیشه حقوقبشر مخالف است.
پنجمین محور تعارض اسلام سنتی با اندیشه حقوقبشر، مسئله عقیده و مذهب و آزادیبیان است. اسلام تاریخی چنین آزادیهایی را در تعارض مستقیم با دینداری و تشرع میداند و برای حفظ ایمان مردم، به سادگی، فتوا به نقض یا تحدید اینگونه آزادیها میدهد.
محور ششم تعارض خشونت و موهن بودن مجازاتهای شرعی است. در فقه اسلام سنتی هر مکلفی میتواند برخی مجازاتهای شرعی را بدون حکم قاضی و دادگاه، هر مکلفی میتواند به تشخیص خود، اجرا کند؛ حتی ممکن است حکم اعدام، به عنوان یک وظیفه دینی، اینگونه اجرا شود. درحالیکه مطابق ضوابط حقوقبشر، هر نوع ضرب و جرح نیاز به مجوز قضایی دارد و تنها از سوی ضابطین قضایی قابل اجراست.
امروز مجازاتهایی از قبیل در آتش سوزانیدن مجرم، یا پرتاب مجرم از بالای کوه یا بلندی با دست و پای بسته، یا با شمشیر زدن و سپس با آتش سوزانیدن، یا سنگسار کردن (رجم)، یا شلاق زدن را از مصادیق مجازاتهای خشن و خلاف شئون بشری و بر خلاف انسانیت میشمارند. اندیشه حقوقبشر، اولاً به سمت حذف کامل مجازاتهای بدنی و فیزیکی، ثانیا به سمت محدودیت جدی مجازات اعدام و تقلیل رو به حذف آن و ثالثا حذف انحاء خشن اعدام، و در مجموع، نفی مجازاتهای خشن پیش میرود و بر این اساس مجازاتهای شرعی، یعنی همه حدود شرعی و تعزیر به شلاق، از این زاویه، خلاف ضوابط حقوقبشر خواهند بود.
احکام شرعی معارض حقوقبشر در اسلام سنتی، نظر مشهور، رأی اتفاقی و، در بسیاری موارد، ادعای اجماع شده فقهاست. در احادیث فراوان، که مطابق صناعت رایج فقه سنتی، صحیح و معتبر شناخته میشوند، تعارض جدی با ضوابط حقوقبشر یافت میشود. مطابق ضوابط اصولِ فقهِ رایج، دامنه تعارض با حقوقبشر به آیات کتاب خدا نیز سرایت میکند.
در اسلام تاریخی، انسان کانون بحث نیست تا حقوق وی در وضع احکام، مد نظر باشد؛ بلکه خدا کانون و محور دین است. عالمان اسلام تاریخی، عملاً دو رویه در پیش گرفتهاند: از سویی احکام دینی معارض با حقوقبشر را، حتیالامکان، از ویترین احکام دینی خارج میکنند و کوشش میکنند آنها را توجیه نمایند و از سوی دیگر تلاش میکنند، در لابلای متون اسلامی، نکات مؤید حقوقبشر را برجسته نمایند و در مجموع، اسلام را از بوته اتهامِ تعارض با حقوق بشر خارج کنند.
در اسلام سنتی، «حقوق واقعی انسانها»، به احکام شرعی یا تکالیف دینی انسانها تحویل میشود. آن حقوق واقعی، امری نفسالامری و در لوح ثابت، و فراتر از عقل و درک انسانی است؛ اما تکالیف الهی و احکام شرعی از طریق نقل، قابل دسترسی است.
از دیگر مبانی معرفتشناختی و دینشناختی اسلام تاریخی، امکان وضع قوانین ثابت و لایتغیر است. در اسلام سنتی، انسان فیحدذاته فاقد شرافت و کرامت است؛ هرچند بالقوه از گوهری شریف است. درحالیکه رکن اندیشه حقوقبشر، رکن باور به توانمندی نسبیِ عقلِ انسانی در درک نیازها، مصالح و مفاسد است.
اندیشه حقوقبشر، بر اساس تجارب انسانی، و با مقایسه عملی شیوههای مختلف با یکدیگر، و اطمینان به برتری این شیوه نسبت به شیوههای دیگر تنظیم شده است. با رعایت ضوابط حقوقبشر، هر انسانی فرصت مییابد، آنگونه که خود مصلحت میبیند، آزادانه و با اختیار کامل، زندگی خود را سامان دهد؛ مؤمنانه یا ملحدانه؛ این به خود او مربوط است نه به دیگران. اما اندیشهی حقوقبشر نه الحادی است و نه توحیدی.
روش اسلام تاریخی یا سنتی، نقلی است و روش نظام حقوقبشر، عقلی. تعبیر نقل و عقل بسیار واقعبینانهتر از تعابیری از قبیل تعارض وحی و عقل، یا تعارض دین و عقل است. این تعارض، مسئلهای مستحدث و متعلق به سبز فایل است و نمیتوان آن را به دورانهای گذشته تسری داد. اسلام سنتی، در مواجهه با مشکلات دوران گذشته، موفق و سربلند بوده است.»[۲۷۸]
یکی از راه حل های این تعارض و ناهمخوانی اسلام سنتی با مسائل و مشکلات سبز فایل قائل شدن و پذیرفتن تئوری ذاتی و عرضی داشتن در دین است، با قائل شدن به این تئوری و پذیرفتن اینکه احکام-فقه- جزء عرضیات و پوسته برای دین هستند که باید در راستای پیام اصلی دین (ذاتی) باشند. می توان راه حلی برای تعارضات پیش گفته ارائه کرد، البته این بدین معنی نیست که این راه حل ها درست ومقبول می باشد، بلکه ممکن است تنها به عنوان جوابی برای اشکلات فوق تلقی شود و برای روشن شدن این تئوری قسمتی از کلام نویسنده مزبور(سروش)، را ذکر می کنیم تا روشن شود.
در مقاله «ذاتی و عرضی در ادیان» ذاتی و عرضی در قالب یک مثال چنین معنا شده است:
«الف) زیره به کرمان بردن. ب) زغال سنگ به نیو کاسل بردن. ج) خرما به بصره بردن
مدلول واپسین یا روح یا ذات این سه ضرب المثل یکی است، اما این روح واحد سه جامه گونهگون بر تن کرده است، جامهها، رنگ و قطع فرهنگ و جغرافیا و زبان مردمی را دارند که آنها را دوختهاند. اما روح، جهانی و بیوطن است، ما آن روح را درونمایه ذاتی این ضرب المثل و آن جامهها را برونمایه و عرضی آن میخوانیم. روح یا ذات برهنه نداریم، ضابطه عرضی این است که میتوانست به گونه دیگری باشد. عرضیها اصالت محلی و دورهای دارند، نه اصالت جهانی و تاریخی و…»
در توضیح کلام نویسنده محترم میتوان گفت که اولاً: خود دین مراد است، نه معرفت دینی و نه احوال دینداران، ثانیا: فرضی است در باب دین (مقام ثبوت) که میتواند به منزله پیش فرضی برای فهم دین (مقام اثبات) بهکارگرفته شود. ثالثا: مقصود از عرضی آن است که میتوانست به گونه دیگری باشد… عرضیّات به ذات، تعیّن نمیبخشند، از آن بر نمیخیزند بلکه بر آن مینشیند.
نویسنده در فرازی دیگر از سخنان خود میگوید:
«وجود تاریخی ادیان، مسلّم است، لکن وجود یک ذات و روح مشترک در میان آنها امری مسلّم نیست، دین، ذاتی و ماهیتی ارسطویی ندارد، بلکه شارع مقاصدی دارد، این مقاصد همان ذاتیّات دینند. ادیان، افراد یک کلّی به نام دین نیستند، و بیش از آن که اشتراک در ماهیّت داشته باشند (به قول ویتگنشتاین) شباهت خانوادگی دارند، اما قدر مشترک ندارند، به همین سبب «کنتنول اسمیت» کانادایی میگوید: باید سخن از «دینها» گفت، رئالیستها (قائلان به کلیّات) در اینجا از همه تهیدستترند و متاعی برای عرضه ندارند…از این رو سراغ ذاتیّات و عرضیّات دین به نحو پیشین رفتن سعیی عبث و جهدی بیتوفیق است. باری دست بردن به کشف عرضیها پرحاصلتر از جست و جوی عرضیّات دین به معنای کلّی آن است… و مواردی از عرضیات برای دین می شمارد، مثلا می گوید:
زبان عربی ذاتی دین است یا عرضی؟
نویسنده مقاله پیش گفته، در بخش دیگر چنین اظهار میدارد:
عربی بودن عین عرضی بودن آن است…کافی بود پیامبر اسلام، ایرانی یا هندی یا رومی باشد تا زبان دینش پارسی یا سانسکریت یا لاتین گردد، چیزی که هست این است که زبان عربی اینک تنگناها و فراخناها و روشنیها و تیرگیها و ویژگیهای خود را بر وحی محمّدی تحمیل کرده است…
۳-۷-۱ تعریف جامعه آماری
با توجه به تعریف، یک جامعه آماری عبارت است از مجموعهای از افراد یا واحدها که دارای حداقل یک صفت مشترک باشند. معمولاً در هر پژوهش، جامعه مورد بررسی یک جامعه آماری است که پژوهشگر تمایل دارد درباره صفت (صفتها) متغیر واحدهای آن به مطالعه بپردازد. (سرمد, بازرگان و حجازی, ۱۳۸۶)
جامعهی آماری این پژوهش، مشتریان مراجعه کننده به فروشگاه “هایپر می” میباشند.
۳-۷-۲ نمونه آماری
بخشی از جامعه آماری است که به منظور بررسی موضوعی معین انتخاب میشود، تا نتایج به دست آمده از بررسی نمونهای بر اساس درجه اطمینانی معین به جامعه آماری تعمیم داده شود. در بیشتر موارد به سبب حجم گسترده جامعه آماری، مراجعه به کلیه آحاد جامعه و مطالعه تکتک آنها امکانپذیر نیست. در این صورت محقق ناگزیر است که بخشی از جامعه آماری را مورد مطالعه قرارداده و نتیجه بررسی را به تمامی جامعه آماری تعمیم دهد. (سکاران, ۱۳۸۱)
۳-۷-۲-۱ نمونهگیری
مراجعه به بخشی از جامعه آماری جهت شناسایی همه آن را روش نمونهگیری میانجامند. انجام این کار زمانی امکانپذیر است که بخشی نمونه کلیه صفات و ویژگیهای جامعه آماری را دارا باشند و بتوان آن را نمایشگر جامعه محسوب داشت. پس نمونه آماری به بخشی از جامعه آماری اطلاق میشود که ویژگیها و صفات جامعه آماری را در خود داشته باشد و محقق بتواند با مطالعه آن بخش، درباره جامعه آماری قضاوت کند. درعینحال نمونه آماری باید قابلدسترسی بوده و امکان مطالعه آن توسط محقق فراهم باشد. به طوری که از توضیح درباره نمونه آماری روشن میشود. (سکاران, ۱۳۸۱)
۳-۷-۲-۲ برآورد حجم نمونه
در این تحقیق برای تعیین تعداد نمونه از فرمول کوکران استفاده میشود. یکی از فرمولهای معمول برای محاسبه حجم نمونه فرمول کوکران است:
در فرمول فوق معمولاً حداکثر اشتباه مجاز (d) معادل ۰۵/۰، ضریب اطمینان ۹۵/۰، ۹۶/۱= t و مقادیر p و q نیز هر کدام معادل ۵/۰ و حجم جامعه =N در نظر گرفته میشود. مقدار P برابر با ۵/۰ در نظر گرفته میشود. زیرا اگر ۵/۰ = P باشد n حداکثر مقدار ممکن خود را پیدا میکند و این امر سبب میشود که نمونه به حد کافی بزرگ باشد. (سرمد, بازرگان و حجازی, ۱۳۸۶)
با توجه به فرمول فوق حداقل تعداد نمونهی این پژوهش ۳۸۴ نفر از مشتریان فروشگاه میباشد، با توجه به نحوه گردآوری دادهها که هم به صورت مصاحبه و هم پرسشنامه انجامشده است، تعداد پرسشنامههای جمع آوری شده در نهایت از ۴۰۰ مشتری بوده است.
۳-۸ روش گردآوری دادهها
گردآوری اطلاعات مورد نیاز تحقیق یکی از مراحل اساسی آن است. مرحله گردآوری اطلاعات آغاز فرایندی است که طی آن محقق یافتههای میدانی و کتابخانهای را گردآوری میکند و به روش استقرائی به فشردهسازی آنها از طریق طبقهبندی و سپس تجزیه و تحلیل میپردازد و فرضیههای تدوینشده خود را مورد ارزیابی قرار میدهد و در نهایت حکم صادر میکند و پاسخ مساله تحقیق را به اتکای آنها مییابد. چنانچه گردآوری اطلاعات به شکل منظم و صحیح صورت پذیرد کار تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری از دادهها با سرعت و دقت خوبی انجام خواهد شد. در گردآوری اطلاعات محقق باید به دو اصل اساسی توجه نماید:
الف) اصل صحت: محقق باید از درستی و صحت اطلاعات و دادههای خود اطمینان حاصل نماید.
ب) اصل دقت: اطلاعات و دادههای آماری که از منابع میدانی و کتابخانهای گردآوری و در ابزارهای مربوط به آنها درج میشود، در مراحل مختلف فرایند تحقیق مورد جابجایی، کاربردی، ارتباط و … قرار میگیرد؛ محقق باید در هر مرحله شخصاً یا به وسیله افراد مطمئن دیگر به بازنگری آنها بپردازد.
روشهای گردآوری اطلاعات را به طور کلی به۲ طبقه میتوان تقسیم کرد (دانایی فرد و الوانی, ۱۳۸۵):
روشهای کتابخانهای: بسته به نوع سند و موضوع تحقیق ممکن است با بهره گرفتن از فیش یا جدول یا نقشه و کروکی یا فرمهای شبه پرسشنامه یا ترکیبی از همه آنها انجام پذیرد.
روشهای میدانی: که از شهرت بیشتری برخوردارند عبارتاند از: روش پرسشنامهای، روش مصاحبه، روش مشاهده، روش آزمون و روشهای صوتی و تصویری.
برای گردآوری اطلاعات مورد نیاز این تحقیق نیز از دو روش کتابخانهای و میدانی استفادهشده است.
- مطالعات کتابخانهای: شامل مطالعه کتب، مقالات، مجلات و منابع اطلاعاتی و پایگاههای علمی اینترنتی بوده است.
- مطالعات میدانی: از طریق توزیع پرسشنامه و مصاحبه به جمع آوری اطلاعات پرداخته شده است.
۳-۹ پرسشنامه
پرسشنامه عبارت است از مجموعهای از پرسشها است که به صورت باز یا بسته (دارای مقیاس) طراحی شدهاند تا وضعیت نگرش افراد نسبت به یک واقعیت از طریق آن ارزیابی شود، تکمیل آن میتواند به طریق مراجعه شخصی، پستی و یا تلفنی صورت پذیرد. کاربرد پرسشنامه معمولاً در مطالعات پیمایشی غیرحضوری است. در ساختن یک پرسشنامه باید به چهار جنبه توجه شود:
الف) انتخاب موضوع سؤالها
ب) محتوای سؤال
ج) جملهبندی پرسشها
د) انتخاب نوع سؤال (خاکی, ۱۳۹۲)
پرسشنامه شامل سه بخش کلی است، که عبارتاند از:
- نامه همراه : در این قسمت هدف از گردآوری دادهها به وسیله پرسشنامه و ضرورت همکاری پاسخدهنده در ارائه دادههای مورد نیاز، بیان گردیده است.
- سؤالات عمومی : در این قسمت برای شناسایی بهتر افراد نمونه و بررسی بخش آمار توصیفی سؤالاتی در مورد ویژگیهای دموگرافیک افراد (سن، جنسیت و تحصیلات) مطرح گردیده است.
- سؤالات تخصصی : در این بخش سعی شده است که سؤالات تا حد ممکن قابلفهم باشد. جهت طراحی از طیف ۵ گزینهای لیکرت استفادهشده است
۳-۹-۱ معرفی پرسشنامه
پرسشنامه تحقیق حاضر، حاصل مصاحبه با تعدادی از اساتید مدیریت بازرگانی و خبرگان حوزه بازایابی و مدیران فروشگاه “هایپر می” درخصوص ترکیب و شمای کلی پرسشنامه و نحوه طراحی آن و در قالب کلی فرضیهها و سؤالات تحقیق قرار داشته و با بهره گرفتن از طیف لیکرت تهیه شده است. به منظور حصول اطمینان از ابزار تحقیق و بررسی صحت آن، پرسشنامه میان تعدادی از مشتریان فروشگاه توزیع و پس از رفع اشکالات آن، پرسشنامه نهایی بر این اساس منطقی که لازم است ارزیابیهای خود را در قالبی دقیق تر از یک ارزیابی صرفاً کلی در اختیار پژوهشگر قرار دهند، طراحی شد.
۳-۹-۲ چگونگی طراحی نهایی پرسشنامه
از بین مدلهای مشهور لیکرت، اوزگود، بوگاردوس، تریستون و گاتنم، از طیف لیکرت که کارآمدترین طیف ارزیابی نگرش در میان طیفهای موجود است، استفادهشده است.
برای طراحی این سؤالات از طیف ۵ گزینهای لیکرت استفاده گردیده است که یکی از رایجترین مقیاسهای اندازهگیری به شمار میرود. در این طیف تلاش میشود گویههای گرایش موافق و گویههای گرایش مخالف هم زمان طراحی شود و گویههای ابهام حذف شوند و نیز بهتر است تعداد گویههای مثبت و منفی تقریباً یکسان باشد. (خاکی, ۱۳۹۲)
جدول۳-۲: ترکیب سوالات پرسشنامه
متغیر | گویه |
مخارج تبلیغات | ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸ |
رضایتمندی |