- ارائه یک تصویرکلی ازسازمان: مقصود ازتصویرکلی، تصویری ازآیندهی مطلوب برای سازمان است. چنین تصویری در بحث یکی از کارکنان یا رهبرارائه میگردد. اما همهی سازمان باید آن را درک کنند. این تصویر نشان دهندهی نتیجههای مطلوب و مورد نظر آینده است، بنابراین از این نظر، هرعضو ازسازمان، آزادی عمل دارد تا به سهم خود مسألههایی را شناسایی کند و درصدد حل آنها برآید تا بتواند سازمان را در این راه یاری بنماید. ولی بدون وجود یک تصویرکلی که موجب نوعی هماهنگی و وحدت اندیشه گردد، کارها و عملیات کارکنان نمیتواند به صورت یک مجموعه درآید. کارکنان ازهم میپاشند و در مسیرهای مختلف حرکت خواهند کرد.
- رهبرخدمتگذار: پایه و اساس سازمان یادگیرنده بروجودرهبران خدمتگذارگذاشته میشود. یعنی کسانی که خودرا وقف دیگران وسازمان میکنند. وجود رهبری که به عنوان بازیگری برجسته درصحنه ظاهر شود وسازمانی ایجاد نماید، مناسب سازمان یادگیرنده نیست. رهبران قدرت خود را تفویض مینمایند و عقیده ها واطلاعات را به دیگران میدهند. درسازمانهای یادگیرنده ایجاب میکند که رهبرخود را وقف سازمان کند. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠١ )
- تفویض اختیار به دیگران و احترام گذاران به افراد: درسازمان یادگیرنده اختیارات به میزان زیادی به افراد واگذارمی گردد. دراینگونه سازمانها، تیم هایی که اعضای آنها راافراد متعلق به دوایرتخصصی گوناگون تشکیل میدهند، به شکل واحدهای اصلی درمی آیند. افراد با هم همکاری میکنند تا نیازها را شناسایی و مسائل را حل نمایند. درسازمان یادگیرنده، رهبرمی داند که نوع بشرکنجکاواست وازیادگیری لذت میبرد.سازمان یادگیرنده این انگیزه و کنجکاوی باطنی را تقویت میکند، به افراد احترام گذاشته میشود وبه آنها اعتماد میکنند و فضایی مناسب برای رشد و پیشرفت آنان فراهم مینمایند. براساس توانایی فرد واستعداد یادگیری و رشد او را برمیگزینند و آموزش میدهند. سازمانهای یادگیرنده درزمینههای آموزش سرمایه گذاریهای سنگین مینمایند وبرای افراد فرصتهای زیادی ایجاد میکنند. آموزش کارکنان جهت درک نوع فعالیت وتفویض اختیاربه آنان برای تصمیمگیری (برمبنای میزان دانش فردی) باعث میشود که عضوشرکت احساس نوعی مالکیت بنماید وازکارکردن درسازمان مباهات کند. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠٢)
سازمان یادگیرنده باعث میشود که مسئولیت فرد دربرابرشرکت افزایش یابد و کارگران از نظرعواطف و احساسات دروضعیتی قرارمی گیرند که برای تأمین هدفهای مورد نظرازهیچ کوششی فروگذارنمی کنند و با هرچالش یا مشکلی دست و پنجه نرم میکنند. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠٢)
- استراتژی اضطراری: مسیراستراتژی شرکت از بالا به پایین و نیز از پایین به بالا تعیین میگردد. ازآنجا که بسیاری ازکارکنان و اعضای سازمان با مشتریان، عرضه کنندگان مواد اولیه و تکنولوژیهای نوین درارتباط هستند، میتوانند متوجه نیازها شوند و راه حلهایی را ارائه نمایند. امکان دارد نیازهای مشتری به محصولاتی جدید بینجامدکه تعیین کنندهی استراتژی سازمان بشود. اعضا و کارکنان سازمان درردهی بالاوردههای پایین همواره گوش به زنگ و نسبت به تغییرات بازاروتکنولوژی حساس میباشند. آنها به این مسأ له ها توجه میکنند که مشتری چه چیزی را درخواست می کند، به دنبال چه چیزی است و فردا چه نیازی خواهد داشت؟ صدها و شاید هزاران فرد همواره با عوامل محیطی درتماس هستند و دربارهی نیازهای حال و آینده داده هایی را جمع آوری و ارائه میکنند. مجموعهی این اطلاعات مسیراستراتژی را تعیین خواهد کرد. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠٣)
گاهی ممکن است که شرکت دراثرتشکیل یک شبکه و مشارکت با عرضه کنندگان مواد اولیه، مشتریان و حتی شرکتهای رقیب به استراتژیهای جدید دست یابد. شرکتها معمولاً مشارکتهای خصوصی تشکیل میدهند، که دراین زمینه با بستن قراردادهای رسمی و گاهی غیررسمی اطلاعات رد و بدل مینمایند و در این راستا به استراتژی هایی جدید دست مییابند. سازمان یادگیرنده به صورت مستقل و یک تنه کار نمیکند. اطلاعاتی را که از شرکتهای دیگر(شریک خود) میگیرد، باعث میشود متوجه نیازها و مسیرهای جدید استراتژیک گردد. بسیاری ازشرکتها درصدد تشکیل مشارکتهای خصوصی و برقرار کردن ارتباط الکترونیکی برآمدهاند. سازمانها با هم همکاری میکنند، نه رقابت. تلاش میکنند برای یادگیری وسازگاری با محیط درحال تغییربهترین راهها را بیابند. در سازمانهای یادگیرنده هرچیزی میتواند استراتژی را تعیین کند و آن میتواند درهرکجا تعیین شود. برخی از شرکتها همچون شورولت، آندرسن ویندوز و اسپرنیگ فیلد کارکنان را تشویق میکنند تا به صورتی آزاد اطلاعات رد و بدل نمایند و کارکنان میتوانند برای دستیابی به بهترین روش، تیم هایی را تشکیل دهند. این شرکتها که همواره پیشروبودهاند براین باورند که مبادلهی اطلاعات یکی ازبهترین راههایی است که شرکت میتواند بدان وسیله خود را در صحنهی رقابت نگه دارد. در سازمانهای یادگیرنده هرچیزی میتواند ارائه کنندهی استراتژی وخط مشی آینده باشد. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠۴)
- فرهنگ قوی: فرهنگ یک سازمان یادگیرنده به چه چیزشباهت دارد؟ یک شرکت برای اینکه در واقع به صورت یک سازمان یادگیرنده درآید، باید دارای ارزشهای زیرباشد:
١- ارزش کل بیشترازجزء است و مرزها به حداقل ممکن میرسند.
سازمان یادگیرنده شرکتی را مورد توجه و تأکید قرارمیدهد که به صورت یک سیستم کل باشد. تنها در سایهی درک یک تصویرکلی ویادگیری برای بهبود بخشیدن به کل، میتوان سازمان یادگیرنده را موفق نمود. همچنین فرهنگ مرزها را کمرنگ میکند. این مسیربه سازمان (بدون مرز) می انجامد. همچنین فرهنگ موجب حذف مرزها میشود. حذف مرزها باعث میشودکه عقابد، اطلاعات وافراد به راحتی به درون سازمان راه یابند و سازمان میتواند بدان وسیله دست به اقداماتی موزون و هماهنگ بزند تا از یک سو نوآوری و خلاقیت داشته باشد وازسویی دیگرخویش را با عوامل نامطمئن و در حال تغییرمحیطی سازگارکند. همچنین کاهش دادن مرزها به معنی تشکیل مشارکتهای خصوصی و همکاری نزدیک با شرکتهای رقیب، عرضه کنندگان مواد اولیه و مشتریان است. (دفت، ١٣٨، ص ۶٠۵)
٢- فرهنگ برای عواطف و احساسات جامعه ارزش قائل میشود و افراد برای یکدیگرارزش قائل میشوند. وضع بدان گونه درمی آید که افراد خود را متعلق به چیزی و جایی میدانند و سازمان یادگیرنده به صورت مکانی درمی آید که میتواند یک شبکهی ارتباطات به وجود آورد و بدان وسیله موجب رشد و پیشرفت اعضای این جامعه شود. عشق ورزیدن به دیگران و احترام گذاشتن به آنها زمینهای سالم بوجود میآورد که اعضای سازمان یادگیرنده میتوانند بدان وسیله دست به تجربهاندوزی زنند، بارها وبارها مرتکب اشتباه شوند، مزّهی تلخ شکست را بچشند، سرانجام مطلب بیشتری یاد بگیرند.افراد این مطالب را میآموزند که به عنوان عضوی ازیک تیم وجزئی ازجامعهی بزرگتر، تجربیات ارزشمندی کسب نمایند. درسازمانهای یادگیرنده عنوان مقام اداری ازبین میرود وفرهنگ برابری ومساوات برسازمان حاکم میشود. افراد ازطریق اقدام، آزمون و خطا مطالب تازه میآموزند. (دفت،١٣٨۶، ص ۶٠۵)
- مشارکت کامل در اطلاعات: دادههای رسمی دربارهی بودجه، سود و هزینهها دراختیارافراد قرارمیگیرد. هرشخص آزادی عمل دارد تا با سایرافراد، در درون شرکت اطلاعاتی را رد و بدل نماید. قرار گرفتن درآغاز راهی که به سوی سازمانهای مبتنی بر اطلاعات می انجامد، رد و بدل کردن اطلاعات به سطحی بسیارعالی میرسد و گاهی شگفت انگیزمی گردد. اطلاعات درون سازمان، مانند سوخت مخازن خودرو نیست که اجازه داده شود کاهش یابد یا کم شود. مدیران براین باورند که رد و بدل کردن اطلاعات به میزان بسیارزیاد، خیلی بهترازآن است که به میزان بسیاراندک رد وبدل شود. کارکنان میتوانند با توجه به نیازهای خود اطلاعاتی را که میخواهند بگیرند. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠۶)
سازمان یادگیرنده موجب تقویت ارتباطات بین همهی کارکنان میشود. افراداطلاعات را مبادله میکنند و در هرکجا امکان پذیرباشد، میکوشند به این اندیشه ها یا عقیدهها جامهی عمل بپوشانند. روزگاری که مدیران دادهها را برای خودشان جمع آوری میکردند تا بدان وسیله تصمیماتی بگیرند، به سرآمده است و امروز روز حاکمیت سازمانهای یادگیرنده است. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠٧)
- ساختارهای افقی: در سازمانهای یادگیرنده ازساختاررسمی و عمودی که بین مدیران وکارکنان فاصله میانداخت خبری نیست. همچنین دراین سازمان سیستم بودجه و پرداخت که بین فرد و دایرهی سازمان بحث و مشاجره بوجود میآورد وجود ندارد. در سازمان افقی ساختاراصلی به وسیلهی تیم تعیین میشود. در فرایند تولید افراد همکاری میکنند تا محصولی را به دست مشتری بدهند. تیمهایی از کارکنان تشکیل میشود تامحصولات و خدماتی را تولید وعرضه نماید و آنها با مشتری در تماس هستند و ردحین کارهرگاه صلاح ندانستند تغییراتی را انجام میدهند. درشرکت یادگیرنده رئیس وپست ریاست وجود ندارد و اعضای تیم مسئول آموزش امنیت، سلامت، تعیین جدول زمانی، تعطیلات، خرید و تصمیماتی که باید درمورد کارومیزان پرداختها گرفته شود هستند. مرزهای بین دوایر کم رنگ شده یا حتی ازبین رفته است. گذشته از این مرزهای بین سازمانها هم کم رنگ شده است. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠٧)
سازمانهای جدید (سازمانهای شبکهای) و (سازمانهای مجازی) به وجود آمدهاند. اینها گروههایی از شرکتهایی هستند که برای تأمین هدفهای مشخص یا بهرهبرداری ازفرصتهای ویژه همکاری نزدیک با یکدیگرمی کنند. این ساختارهای جدید موجب میشود انعطافپذیری لازم (برای سازش نمودن با شرایط رقابتی درحال تغییر) افزایش یابد.
در سازمان یادگیرنده سیستمهای ایجاد انگیزه تغییر کردهاند. نتیجهی تحقیقات نشان میدهد بین سیستم پاداش از یک سو و تعهد کارگران و عملکرد آنان از سوی دیگر رابطهای مشخص وجود دارد. گذشته از این، سیستم پرداخت میتواند بر میزان همکاری کارکنان و همچشمی آنان بایکدیگر اثر بگذارد. سازمان یادگیرنده موجب تقویت الگوی همکاری میشود و کارکنان را وادار به آموزش و رشد می کند. (دفت، ١٣٨۶، ص ۶٠٨)
سازمان یادگیرنده از دیدگاه مایکل مارکوارت
مارکوارت معتقد است سازمان یادگیرنده سازمانی است که افراد آن با قدرت و به صورت جمعی یاد میگیرند و دائماً خویش را به نحوی تغییرمی دهند که باهدف موفقیت مجموعهی سازمانی[۶۸]، اطلاعات را به شیوهای بهترجمعآوری، مدیریت و استفاده کنند. (١٣٨۵، ص ٢٨)
١- مدل سیستمی سازمان یادگیرنده
امروزه بسیاری ازسازمانها اهمیت حیاتی تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده شدن را تشخیص دادهاند. آنها یا باید بهتر و سریعتر یاد بگیرند، یا ازبین خواهند رفت. چالش برای سازمانها، چگونگی یادگرفتن است.
بسیاری ازآنها به دنبال رویکردهای سریع و آسان هستند. برخی دیگر از سازمانها، تنها بر یک یا دو جنبه از تغییر و یادگیری سازمانی ازقبیل سبک مهارتها یا فنآوری نوین تمرکزدارند. به عنوان نتیجهی این تلاشهای نا کافی بسیاری ازشرکتها به طورغم انگیزی شکست خوردهاند. آنها توجه به پیچیدگی ایجاد و حفظ یادگیری سازمانی را به فراموشی سپردهاند. این سازمانها مؤلفههای درونی مختلفی را که سازمان یادگیرنده را ایجاد میکند بررسی و اجرا نکردهاند. (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣٣)
براساس تجربیات به دست آمده در رابطهی با صدها سازمان یادگیرنده در طول بیش از١۵ سال، واضح است که این نوع یادگیری، نه امکان پذیراست و نه بدون شناخت و توسعهی زیرسیستمهای پنجگانهی مربوط (یادگیری، سازمان، افراد، دانش و فن آوری) که در شکل ٢-٧ آمده، میتواند پایداربماند. (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣۴)
شکل ٢-۶: مدل سیستمی سازمان یادگیرنده (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣۴)
- زیر سیستم یادگیری: یادگیری زیرسیستم اصلی سازمان یادگیرنده است. خرده سیستم یادگیری، به سطوح و اندازهی یادگیری که برای یادگیری سازمانی و مهارتهای سازمانی مربوطه حیاتی هستند، اشاره دارد و در شکل ٢- ٨ نیز نشان داده شده است.
شکل ٢- ٧: زیر سیستم یادگیری (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣۵)
- زیر سیستم سازمان: دومین زیرسیستم سازمان یادگیرنده، خود سازمان یعنی فضا وچارچوبی است که یادگیری درآن رخ میدهد. ابعاد چهارگانهی کلیدی این زیرسیستم (با توجه به شکل ٢- ٩) عبارتند از: چشمانداز، فرهنگ، استراتژی و ساختار.
شکل ٢- ٨: زیر سیستم سازمان (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣٨)
- زیر سیستم افراد: این زیرسیستم عبارت از: کارکنان، مدیران و رهبران، مشتریان، مشارکتکنندگان کسب و کار (عرضهکنندگان، فروشندگان، خرده پیمانکاران) وخودجامعه میباشد. هریک ازاین گروه ها برای سازمان یادگیرنده ارزشمند وبرای توانمندی و قدرتمندی جهت یادگیری مورد نیازاست. ابعاد این زیرسیستم در شکل ٢- ١٠نشان داده شده است.
شکل ٢-۹: زیر سیستم افراد (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ۴٠)
- زیرسیستم دانش: زیرسیستم دانش درسازمان یادگیرنده به مدیریت کسب وکار و ایجاد دانش در سازمان اشاره دارد. این زیرسیستم مشتمل برکسب، خلق، ذخیره، تحلیل و دادهکاوی، انتقال و نشر و بهکارگیری و رواسازی دانش است. عناصرششگانهی یادگیری سازمانی مستمر و تعاملی هستند، به جای اینکه متوالی و مستقل باشند. ابعاد زیرسیستم دانش در شکل ٢- ١١قابل مشاهده است.
شکل ٢- ١٠: زیر سیستم دانش (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ۴١)
- زیرسیستم فن آوری: زیرسیستم فنآوری شامل پشتیبانی و یکپارچهسازی شبکههای فناورانه و سیستمهای اطلاعاتی است که امکان دستیابی و تبادل اطلاعات و یادگیری را فراهم میکند. این خرده سیستم شامل: فرایندهای تکنیکی، سیستمها و ساختارهای همکاری، سرپرستی، هماهنگی و مهارتهای دانش است. زیرسیستم فنآوری دربرگیرندهی ابزارهای الکترونیکی و روش های پیشرفتهی یادگیری از قبیل شبیهسازی، کنفرانس رایانهای و همکاری است. کارکرد همهی این ابزارها، ایجاد آزاد راه های دانش است.
دو جزء اصلی زیرسیستم فناوری عبارت از کاربردی کردن مدیریت دانش و توسعهی یادگیری میباشد. که در شکل ٢- ١۱ نیز قابل مشاهده است.
شکل ٢- ١۱: زیر سیستم فنآوری (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ۴٣)
فن آوری برای مدیریت دانش بیانگرفن آوری مبتنی بررایانه است که اطلاعات را ازهمهی سازمانها و سراسردنیا جمع آوری، کدگذاری وذخیره کرده وانتقال میدهد. فن آوری برای توسعهی یادگیری شامل به کارگیری آموزشهای ویدئویی و صوتی - تصویری مبتنی بررایانه به منظورارائه وتوسعهی دانش و مهارتهاست. سازمانی که زیرسیستمهای پنجگانهی مدل سیستمی سازمان یادگیرنده را تلفیق ویکپارچه میکند دارای قابلیتهای زیادی را خواهد داشت.
این قابلیتها عبارتند از:
- پیش بینی وانطباق سریعتربا اثرات محیطی.
- تسریع توسعهی محصولات، فرایندها و خدمات نوین.
- حرفهای شدن بیشترازطریق رقبا ومشارکت کنندگان.
- تسریع انتقال دانش ازیک بخش به بخش دیگرسازمان.
- یادگیری اثربخشترازخطاها.
- به کارگیری مناسب ترکارکنان درهمهی سطوح سازمان.
- کاهش زمان لازم برای تغییرات استراتژیک.
- جذب بهترین کارکنان.
- تشویق بهبود مستمردرهمهی حوزههای سازمان.
- افزایش تعهد وخلاقیت کارکنان. (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ۴۵)
٢- پروانه، نمونهی یک سازمان یادگیرنده
مارکوارت بیان میکند، سازمان باید درطی طریق خود از مراحل مختلفی عبورنماید تا تبدیل به سازمان یادگیرنده بشود. سفرمتحول کنندهی کرم ممکن است استعارهی روشنگری در این زمینه باشد. (١٣٨۵، ص ٣١۶)
کرم به عنوان یک سازمان غیریادگیرنده یا آهسته یادگیرنده، زنده میماند و رشد میکند. البته به همان سرعتی که خودشان دارند.کرم درحرکت محدودیت دارد وفقط میتواند دریک جهت حرکت کند. معمولاً این کرم درمقابل حشرات شکارچی که چابکتروقدرتمندترند، (سایرسازمانها) بسیارآسیبپذیرتراست. یافتن پاهای بیشترو زیادشدن سرعت نسبی (مثل مهندسی مجدد و مدیریت کیفیت جامع درسازمان) تنها یک نوع سهمبندی وافزودن یراق وزینت میباشد وکرم قادرنیست به توان بالقوه خود برسد و هنوز محبوس درخاک است.
در برخی موارد کرم تبدیل به پروانه میشود. فرایند حیرت آوری که اتفاق میافتد. کرم تغییر حالت کلی میدهد و تبدیل به پروانه میگردد، موجود جدیدی که خلقتی کاملاً متفاوت دارد و با قدرت میتواند به هرسویی پروازکند. به همین ترتیب، یک سازمان ممکن است ازوضعیت غیریادگیری محبوس در محیط خود به سازمان یادگیرندهی قوی تبدیل شود و ظرفیت تغییروتحول خود را ارتقاء بدهد. سازمان یادگیرنده افراد خود را قدرتمند ساخته وابتکارهای کیفی را با کیفیت زندگی کاری یکپارچه میکند، فضای آزادی را برای یادگیری ایجاد میکند، همکاری و مشارکت در کسب درآمد را تشویق کرده، کنکاش، تحقیق و جستارگری را ارتقاء میدهد و فرصتهای یادگیری مستمررا فراهم میآورد. این نوع یادگیری ادراکات، رفتارها، باورها، مدلهای ذهنی، استراتژیها و خط مشیها و دستورالعملهای مربوط به منابع انسانی وسازمان را تغییرمی دهد. (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣١۶)
سازمانهای یادگیرنده، سازمانهایی هستند که کسب موفقیت جهانی برای آنها امکانپذیراست. دراینگونه سازمانها کیفیت[۶۹] تضمین شده وافراد پرانرژی با استعداد خدادادی میخواهند در آنجا باشند. (مارکوارت، ١٣٨۵، ص ٣١٧)
روند تبدیل سازمان به یک سازمان یادگیرنده
هرسازمانی ومدیریت آن لااقل درعالم حرف وآرزوخواستارتبدیل سازمان به سازمان یادگیرنده هست. اما درعمل، چالشی که همواره از ابتدای مطرح شدن و شهرت یافتن مفهوم سازمان یادگیرنده از آن صحبت شده این است که: آیا پایبندی مدیران و اجرای دقیق آنچه که با عنوان سازمان یادگیرنده مطرح و شرایطی که برای آن برشمرده میشود، درعمل تحقق مییابد.
برای تبدیل سازمان به یک سازمان یادگیرنده، چه رویکرد ظرفیت سازی مورد نظرباشد یا اینکه صرفاً جمع بندی تجارب مد نظرباشد، مدیران ودستاندرکاران سازمان باید به ٣سوال اساسی زیرتوجه کنند:
۶۴۱/۰
نتایج: با توجه به قدر مطلق t محاسبه شده(۴۵۶/۵) از t بحرانی جدول (۳٫۲۵۰) در سطح خطاپذیری ۰۱/۰ و درجه آزادی ۱۰، بزرگتر است، ( به عبارت دیگر سطح معنی داری آن از ۰۱/۰ کوچکتر است، ۰۱/۰p<) فرض صفر رد میگردد. بنابراین با احتمال ۹۹ درصد بیان می کنیم که بین میانگین به دست آمده و میانگین مورد انتظار (۵) تفاوت معنی داری وجود دارد و میانگین به دست آمده از میانگین مورد انتظار به صورت معنی داری پایین تر است برای یافتن رابطه بین دوبرنامه درسی اجرا شده وآموخته شده، ضریب همبستگی پیرسون را بین دوبرنامه محاسبه می کنیم.اطلاعات آماری این مجموعه به شرح جدول۴-۳ می باشد.
جدول۴-۴: ضریب همبستگی پیرسون بین برنامه درسی آموخته شده و اجرا شده
شاخص متغیرها
ضریب همبستگی
سطح معنی داری (دو دامنه)
تعداد
برنامه درسی آموخته شده و اجرا شده
۹۶۷/۰
۰٫۲۵
۱۱
با عنایت به جدول D به منظور تشخیص معنا داری ضریب همبستگی پیرسون با توجه به سطح معنی داری به دست آمده (۰٫۲۵) و درجه آزادی ۹ برای ۱۱گروه ، در سطح ۰٫۲۵ فرض تحقیق تایید می شود. بنابراین با احتمال ۹۹ درصد بیان می کنیم که بین برنامه درسی آموخته شده و اجرا شده رابطه معنی داری وجوددارد. این رابطه مستقیم و ضریب همبستگی آن ۹۶۷/۰ است همانطورکه درجدول ۴-۴ مشاهده میشود مقدارضریب همبستگی پیرسون را بین دو برنامه درسی اجرا شده و آموخته شده، برابر ۹۶/۰ باشدکه این مقدار همبستگی وهم جهت بودن دو برنامه درسی اجرا شده وآموخته شده به میزان ۹۶۷/۰نشان می دهد. اطلاعات مربوط به ضریب همبستگی برنامه درسی اجرا شده و آموخته شده پیوست می باشد.
نمودار ۴-۳- ضریب همبستگی پیرسون بین دو برنامه درسی اجرا شده و آموخته شده
نمودار جمع بندی فرضیه ۱-۲و۳- بین برنامه درسی اجرا شده و آموخته شده علوم تجربی پایه سوم راهنمایی در ناحیه ۲ شیراز انطباق وجود دارد. این دو برنامه با برنامه قصد شده انطباق ندارند.
نمودار ۴-۴ مقایسه برنامه درسی آموخته شده و برنامه درسی اجرا با برنامه درسی قصد شده
۴-۲-۲ فرضیه های ویژه پژوهش
فرضیه ۱-۱ بین اهداف برنامه قصد شده با اهداف برنامه اجرا شده علوم تجربی پایه سوم راهنمایی مدارس ناحیه ۲ شیراز انطباق وجود دارد.
اهداف برنامه قصد شده علوم تجربی پایه سوم راهنمایی مدارس ناحیه ۲ شیراز، با بهره گرفتن از چک لیست ۲-۱۳ شمارش می شوند و اهداف برنامه اجرا شده علوم تجربی پایه سوم راهنمایی با بهره گرفتن از اهداف منظور شده در آزمون پیشرفت تحصیلی مرحله اول و دوم مشخص می گردند جدول ۴-۵ تعداد اهداف، درصدو نسبت هربرنامه را به تفکیک نشان می دهد. همانطور که در جدول۴-۵ ملاحظه می شود تعداد اهداف دانشی در برنامه درسی اجرا شده بیش از ۳/۱ برابر از حد تعیین شده دربرنامه درسی قصد شده وجود داشته است و برعکس این حالت در مورد اهداف نگرش واهداف مهارت صدق می کند و هر دو دسته اهداف در حد تعیین شده دربرنامه درسی قصد شده بسیار کمتر از حد تعیین شده دربرنامه درسی قصد شده و حتی حد قابل قبول ۵۰% می باشد
جدول ۴-۵ تعداد و درصد و نسبت اهداف هر برنامه به تفکیک
تعداد اهداف
اهداف کلی
۱۲
اهداف جزیی
۱۹۶
نوع اهداف
سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۴۸ ابعاد سه گانه سلامتی ،یعنی رفاه کامل جسمی ،روانی و اجنماعی را مطرح کرده است .که هر سه بعد لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند. به خاطر اهمیت مساله ،بهداشت جهانی سال ۲۰۰۱ را به عنوان سال بهداشت روانی اختصاص داده است. و در این سال تمام ملل جهان این وظیفه را به عهده داشتند که سطح بهداشت روان خود ،خانواده و جامعه شان را ارتقا دهند(شاه محمدی ،۱۳۷۹).از سوی دیگر تلویحاَّ چنین معلوم است که سلامت روانی را می توان عکس بیماری عکس بیماری روانی تعریف نمود.با چنین فرضی فقدان پسیکولوژی معادل رفتار بهنجار شمرده می شد.اخیرا تردیدهایی در مورد مفید بودن این فرض ابراز شده و ارائه مفاهیم و تعاریف دقیق تری برای سلامت روانی و بهنجاری اهمیت فزاینده ای یافته است .روان پزشکان با بیرون آمدن از مطب ها و ورود به اجتماع با گروه هایی از جمعیت مواجه شده اند که قبلا آن را ندیده بودند(سادوک ،۱۹۸۸).در همین رابطه بررسی بهداشت روانی دانشجویان به عنوان آینده سازان این مملکت از جایگاه والایی برخوردار است چرا که با ارتقای بهداشت روانی دانشجویان می توان انتظار داشت که در عرصه های علم و ادب گام های موثری بردارند .
۲-۴-کیفیت زندگی :
۲-۴-۱-تاریخچه
تاریخچه پیدایش مفهوم کیفیت زندگی به دوران ارسط در ۳۸۵ سال قبل از میلاد مسیح باز می گردد .در آن دوران ارسطو “زندگی خوب"یا خوب انجام دادن کارها “را به معنی شاد بودن در نظر گرفته بود ،لیکن در عین حال به تفاوت مفهوم شادی در افراد پرداخته است و ذکر نموده است شلامتی که باعث شادی در یک فرد بیمار می شود یا ثروت که فرد فقیری را شاد می کند یکسان نیست و به طور مشخص بیان نموده است که شادی نه تنها برای افراد مختلف معانی متفوتی دارد بلکه برای یک فرد نیز در شرایط متفاوت معنی یکسانی نخواهد داشت .به هر حال در آن زمان شادی یا شادمانه زیستن معادل با آنچه که امروز کیفیت زندگی نام دارد تلقی می شد.
اصطلاح کیفیت زندگی تا قرن بیستم مورد استفاده قرار نگرفته بود .به مرور زمان محققین متوجه شدند که کیفیت زندگی می تواند یکی از پیامدهای پراهمیت در ارزیابی های سلامت باشد ،چنانچه تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت نیز به این نکته تاکید دارد(فایرس و ماچین[۱۳۹]،۲۰۰۰)
سازمان بهداشت جهانی چها بعد سلامت جسمی ،روابط اجتماعی و حیط زندگی را برای کیفیت زندگی در نظر گرفته است(رحیمی و خیر،۲۰۰۷)
بسیاری از رشته های علمی از جمله علوم اجتماعی و رشته های مربوط به مراقبت از سلامت در گسترش تاریخی زندگی نقش داشته اند.این مسئله خود مشکاتی بوجود میآورد چون هر یک از این رشته ها از زاویه ای متفاوت به کیفیت زندگی پرداخته و بر علائق متفاوتی متمرکز است و پیامدهای مختلفی را دنبال می کند(هولمز،۲۰۰۵)
جامعه شناسان و روان شناسان اساسا کیفیت زندگی را برحسب رضایت از زندگی و شادی که میزان تحقق خواسته ها یا انتظارات فرد را مدنظر قرارمی دهد ،توصیف می کنند.دشواریهای مربوط به مفهوم سازی کیفیت زندگی روی تعیین مولفه های شادی و یا رضایت از زندگی و تایید تفاوتهای احتمالی موجود بین فرهنگ های مختلف از لحاظ انتظارات و معیارهای قابل قبول برای افراد ،متمرکز است(هولمز،۲۰۰۵)در واقع بسیاری از محققان (برای مثال بولینگ[۱۴۰]،۱۹۹۵) توجه خود را بر گیج کنندگی بالقوه عواملی مانند فرهنگی ،سن ،طبقه اجتماعی و سوگیری های جنسیتی معطوف کرده اند.
دانشمندان علوم اجتماعی نیز نقش عواملی مانند وضعیت اقتصادی اجتماعی ،علائق مالی ،اهداف شخصی ،اشتغال و حمایت اجتماعی در کیفیت زندگی را مدنظر قرار داده اند(هولمز،۲۰۰۵).
متخصصین اقتصاد مراقبت از سلامت ،بیشتر نگران تخصیص منابع برای دستیابی به اهداف جایگزین هستند(گرابوسکی و هانسن[۱۴۱]،۱۹۹۰)و برای مثال روی مسائلی مانند هزینه های مربوط ب بهره مندی و خوب بودن بیشتر ،متمرکز می شوند(اسپیکر و کلینج[۱۴۲]،۱۹۸۸؛به نقل از مرادی،۱۳۸۹)
مفهوم کیفیت زندگی در پزشکی زمانی مطرح است که شاخص های پزشکی سنتی از قبیل مرگ و میرو نرخ بیماری به علت دید بسیار محدودشان مورد انتقاد قرارگرفتند.چنین شاخص هایی نمی توانستند دامنه گسترده ای از سایر پیامدهای بالقوه ای را که حتی در پزشکی رایج هستند ،منعکس کنند.برای مثال در درمان سرطان این موضوع تایید شده است که اثرات جانبی درمانها خود می توانند باعث اختلالات قابل توجهی شوند.بنابراین در مورد چنین درمان طولانی غیرمطمئنی ممکن است فرد ترجیح دهد که زندگی کوتاهتری با کیفیت بالاتری داشته باشد تا عمر طولانی تری و با کیفیت زندگی پایین تر(لوپز و اشنایدر[۱۴۳]،۲۰۰۴)
سازمان بهداشت جهانی «سلامتی[۱۴۴]»را حالتی می داند که در آن افراد از نظر روانی ،عاطفی و اجتماعی کاملا سالم است و در او هیچ نشانه ای از بیماری و روان رنجوری مشاهده نمی شود این تعریف به این معنی است که ارزیابی سلامتی ،نباید تنها به شاخص های سنتی سلامتی یعنی نرخ«مرگ ومیر[۱۴۵]»و«ابتلای به بیماری[۱۴۶]»توجه نمود ،بلکه باید کیفیت زندگی افراد را نیز در نظر گرفت(ساکساناو اوکانل،۲۰۰۲؛به نقل از مرادی،۱۳۸۹).با توجه به تعریف تندرستی توسط سازمان بهداشت جهانی در سال۱۹۴۸میلادی ،مبنی بر ابعاد وسیع آن به شکل رفاه کامل فیزیکی ،روحی و اجتماعی و نه فقط عدم وجود بیماری ،لازم است اندازه گیری سلامت و ارزیابی مداخلات بهداشتی علاوه بر شاخص های فراوانی و شدت بیماری به سایر ارزشهای انسانی مانند کیفیت زندگی نیز توجه کنند(فایرس و ماچین،۲۰۰۰،فایر کلوو[۱۴۷]۲۰۰۲ و بنومی ،پاتریک و بوشنل[۱۴۸]۲۰۰۰).
مفهوم کیفیت زندگی با ساخت اولین مقیاس کیفیت زندگی توسط کارنوفسکی در سال ۱۹۶۹ به صورت رسمی مطرح شد .اگر چه در این مقیاس بیشتر بر بعد جسمانی کیفیت زندگی تاکید شده بود ،ولی از سوی درمانگران مورد استقبال گسترده ای قرار گرفت و در فضایی که رویکرده ای عرفی و معمول آن زمان ،تنها به تشخیص،تعیین پیش آگهی وپیشرفت درمانی اکتفا می کردند،به عنوان یک حرکت نمادین و ماندگارمطرح شد(کارنوفسکی و بورچنال[۱۴۹]،۱۹۴۹،به نقل از حقایق،۱۳۸۶).
در حالی که بین سالهای ۱۹۶۶تا۱۹۷۰تنهاچهار مقاله در مورد کیفیت زندگی وجود داشت،این رقم در بین سالهای ۱۹۷۰تا۱۹۷۴به ۳۳مقاله رسید و از آن به بعد به عنوان یک موضوع رایج در عرصه پژوهش و مهمترین هدف درمانی در تلاش های بالینی تبدیل شد(گاکنموس-هلزمن،بلو،فیلد برنرو فلیک،۱۹۹۵،به نقل از صالح زاده،۱۳۷۸)،به طوری که نتایج پژوهش موسسه اطلاعات علمی[۱۵۰] نشان می دهدکه بین سالهای ۱۹۸۲تا۲۰۰۵بیش از ۵۵۰۰۰مقاله علمی ،از اصطلاح کیفیت زندگی استفاده کرده اند(کاستانزا و همکاران،۲۰۰۷)امروز در مقایسه اثربخشی و ارزش نسبی درمانهای متفاوت ،تحقیقات ،سیاست گذاریهای بهداشتی ،ارزیابی خدمات بهداشتی ،درمان بیماران و بهبود رابطه پزشک و بیمار می توان کیفیت زندگی را به عنوان یک پیامد پراهمیت اندازه گیری نمود(بنومی،پاتریک و بوشنل۲۰۰۰،گروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی[۱۵۱]۱۹۹۶).برهمین اساس بسیاری از پژوهشگران و صاحبنظران در رشته های مختلف معتقدندکه تعیین و ارزشیابی کیفیت زندگی باید مبنای اصلی سیایتگذاریهای داخلی کشورها باشد و وظیفه اصلی دولتها ،علاوه بر افزایش سطح تولید اقتصادی ،طراحی و تدوین برنامه های درازمدت و مستمر به منظور بهبود کیفیت زندگی افراد است(ایسترلین[۱۵۲]،۲۰۰۳،به نقل از واحدی،۱۳۹۱).
تورانس معتقد است که کیفیت زندگی در حال حاضر مفهومی وسیع دارد که تمامی جنبه های زندگی فعلی فرد را در بر می گیرد(تورانس،۱۹۸۷).این جنبه ها شامل موفقیت فرد در رسیدن به شرایط خاص یا موقعیتی از پیش تعیین شده (مک کال،۱۹۷۵)و نیز تجربه کنونی احساس سلامتی ورضایتمندی فردی (لهمان،۱۹۸۳)می شود.
۲-۴-۲-تعریف کیفیت زندگی
واژه کیفیت[۱۵۳]،دارای معانی متفاوتی است که در فلسفه و نظریه شناخت ،منظور از کیفیت چگونگی و ماهیت شیء می باشد در زمینه های اقتصادی ،کیفیت معادل مرغوبیت و مطلوبیت و مجموعه ای از ویژگی های یک کالا ،که باعث فروش آن کالا می شود ،می باشد.در زمینه های اجتماعی و فردی ،کیفیت معادل شایستگی صلاحیت و لیاقت فردی و اجتماعی می باشد.در مباحث کنترل کیفیت ،کیفیت میزان رضایت مصرف کننده از کالای مصرفی می باشد(وود و دوفین،۱۹۹۹،به نقل از دونالد،۲۰۰۱).
اگر چه در این مورد که کیفیت زندگی یک سازه چندبعدی و پیچیده است و براساس ارزیابی بیمار از وضعیت خودش در حیطه های جسمانی ،روانشناختی ،و اجتماعی ،تعیین می شود،یک توافق همگانی در بین پژوهشگران وجود دارد،ولی در تعاریف نظری و عملیاتی و تعیین حوزه های اختصاصی آن توافقی وجود ندارد(کوت و والاندر[۱۵۴]،۱۹۹۵،به نقل از صالح زاده،۱۳۸۷).
به طور کلی کیفیت زندگی از واژه هایی است که تعریف مشخص و یکسانی ندارد،اگر چه مردم به شکل غریزی معنای آن را به راحتی درک می کنند ،لیکن این کفهوم برای آنها یکسان نیست(نجات،۱۳۸۷).
فقدان قابل توجه یک نظریه دارای جزئیات و عدم ثبات روش شناختی در بین رشته های مربوط به مراقبت از سلامت باعث شده است که کیفیت زندگی معادل با سازه های متفاوتی در نظر گرفته می شود.بسته به تحقیق،کیفیت زندگی ،رضایت از زندگی ،بهزیستی ذهنی،شرایط و وضعیت زندگی عینی ،رویاهای«سالم یا خوب»و…را منعکس می کند(بولینگ[۱۵۵]،۱۹۹۱؛سالک[۱۵۶]،۱۹۹۸؛استوار و کیک[۱۵۷]،۱۹۹۴).
از طرفی از آنجا که مانند سایر متغیرها اندازه گیری کیفیت زندگی مستلزم وجود تعریف جامع و مشخصی از آن خواهد بود،همواره تلاش شده است تا تعریف مناسبی برای آن ارائه گردد(نجات،۱۳۸۷).
نظریات متفاوتی در مورد مفهوم کیفیت زندگی وجود دارد.بعضی از محققین تنها در صورتی که تواما چندین بعد از سلامتی سنجیده شود میتوان آن را کیفیت زندگی نامید.عده ای نیز بر این باورند که یک تعریف واحد که در تمام مراحل یک بیماری یا در جوامع مختلف کاربرد داشته باشدبرای این مفهوم وجودندارد.اغلب صاحبنظران در ان زمینه توافق دارند که کیفیت زندگی ،حقایق مثبت و منفی زندگی را در کناریکدیگر در نظر می گیرد و چند بعد دارد.از طرفی آن را یک مفهوم ذهنی[۱۵۸]و پویا[۱۵۹]قلمداد می نمایند.ذهنی به این معنا که حتما باید توسط خود شخص ،براساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد و پویا یعنی در طی زمان تغییر خواهد کرد و لذا ضروری است در دوره ای از زمان اندازه گیری گردد(هاجرتی،کومینس و فریس،کومینس۲۰۰۵).
راپلی[۱۶۰](۲۰۰۳)با پایبندی به دیدگاه ذهنی در مورد کیفیت زندگی ویژگی های کلیدی که به اعتقاد او در چند تعریف مورد پذیرش گسترده از کیفیت زندگی ،وجود دارد را خلاصه می کند.او می گوید:«همه این تعاریف تصریح می کنند که کیفیت زندگی برداشت روانشناختی شخص از واقعیت مادی جنبه های مختلف جهان است».بنابراین چنین دیدگاهی قطعا به جای واقعیت عینی مستقل مربوط به وجود افراد ،بر برداشت روانشناختی آنها مبتنی است.
اگر چه ذهنی بودن دامنه های کیفیت زندگی از نظر برخی دانشمندان کافی نیست به طوری که برخی از صاحبنظران بر این باورند که هر یک از دامنه های کیفیت زندگی باید این قابلیت را داشته باشد که هم به صورت ذهنی و هم به صورت عینی[۱۶۱]قابل اندازه گیری باشد(هاجرتی و همکاران،۲۰۰۱،کومینس،۲۰۰۵).مهم آن است که در هر تحقیق که مرتبط با کیفیت زندگی باشد ،تعریف آن از نظر محقق روشن گردد(فایرسو ماچین،۲۰۰۰،کینگ و هیندز[۱۶۲]،۲۰۰۳)و با آن تعریف بتوان میان این مفهوم و سایر مفاهیم مانند«خوب بودن» ،«وضعیت سلامتی» ،«رضایت زندگی» و«امید»تمایز قائل شد(نجات،۱۳۸۷).
در نتیجه تعاریف و طبقه بندی های متعدد و متفاوت ،پزوهشگران به این توافق رسیده اند که ایده تعریف را کناربگذارند و تعریف سازمان بهداشت جهانی را به عنوان یک تعریف ملاک مورد پذیرش قراردهند و ۴تا ۵حوزه اصلی را به منظور عملیاتی کردن آن در نظر بگیرند.
تعریف ارائه شده توسط گروه کیفیت سازمان بهداشت جهانی عبارت است از:
«کیفیت زندگی عبارت است از برداشت افراد از موقعیت خود در زندگی در بافت فرهنگ و سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند و در ارتباط با اهداف ،انتظارات ،ارزشهاو علایق آنها ،شامل سلامت جسمی ،حالت روانشناختی ،سطح استقلال ،روابط اجتماعی ،باورها . ارتباط افراد با ویژگی های مهم محیطشان کیفیت زندگی ارزیابی ذهنی از آنچه در بافت فرهنگی ،اجتماعی و محیطی وجود دارد را منعکس می کند»(اسپیلکر،۱۹۹۶،به نقل از صالح زاده،۱۳۸۷).
۲-۴-۳-اندازه گیری کیفیت زندگی
اگر چه برای کیفیت زندگی ابزارهای زیادی طراحی شده است اما این ابزارها بر تفسیرهای متفاوت از کیفیت زندگی مبتنی است(ایورز[۱۶۳]،۲۰۰۳).در واقع پایگاه داده کولید[۱۶۴](پایگاه اطلاعاتی کولید،۲۰۰۴،به نقل از هولمز[۱۶۵]،۲۰۰۵)کپی های متعددی از چنین ابزارهایی در بر دارد که هر کدام بر تعریفی متفاوت از کیفیت زندگی مبتنی است.
علاوه بر این مقیاس های چندزبانه کیفیت زندگی که بر گیجی نظری پیش روی این سازه های مختلف در مقیاس های واحد افزوده است،این وضعیت را بغرنج تر کرده است(سالک،۱۹۹۸).
از بررسی متون چنین استنباط می شود که فعلا معیارهایی طلایی که بتوان بر اساس آن کیفیت زندگی را ارزیابی نمود،وجود ندارد.محققان سعی کرده اند که با روش های مختلف مبتنی بر نقطه نظرات فلسفی یا ایدئولوژیکی خاص که منعکس کننده تفسیرهای شخصی یا علمی آنهاست،به چنین هدفی دست یابند که البته توافق همگانی کمی در مورد آنها وجود دارد(هولمز،۲۰۰۵).
کانتریل(۱۹۶۳)چنین مطرح می کند که معیارهایی ذهنی است که در ارزیابی کیفیت زندگی مشکل ایجاد می کند.چون به جای تلاش برای قضاوت درباره کیفیت زندگی افراد بر اساس معیارهای خود ،باید آنچه را که برای آنها مهم است تعیین کرد.ذالکی و رورک،لویس و اشنایدر[۱۶۶](۱۹۷۲)نیز معتقدند که اگر چه مولفه های اساسی کیفیت زندگی برای همه مشترک است اما تاکیدی که افراد روی آنها دارند(وزنی که به آنها می دهند)، به علت سبک و سنگین کردنی ،که بین آنها انجام می دهند،متفاوت است.
۲-۴-۴-ابعاد کیفیت زندگی
جمع آوری داده ها از دامنه گسترده ای از فرهنگ ها این سوال را مطرح ساخته است که آیا در فرهنگ های مختلف ،چیزی جهان شمول درباره جنبه های مختلف زندگی وجود دارد که برکیفیت زندگی کلی موثر باشد ؟اگرچه خود اصطلاح «کیفیت زندگی»به همه زبان ها خوب ترجمه نشده است ،اما تحلیل ها در دامنه گسترده ای از فرهنگها نشان می دهد که جنبه های جهان شمولی از این مفهوم وجود دارد که ممکن است به سایر حیطه های جهان شمول از قبیل زبان ،هیجان و ارتباطات اجتماعی تا حد زیادی مرتبط باشد(پاور و دالگلیش[۱۶۷]۱۹۹۷).
علاوه بر تعریف کیفیت زندگی ،ضروری است که ابعاد مورد بررسی آن در مورد آموزش ،پژوهش و طب مشخص گردد.جهت یافتن ابعاد موجود در این مفهوم معمولا با رویکرد استقرایی[۱۶۸]از داده های کسب شده از خود بیمار و با بهره گرفتن از روش های آماری مانند تحلیل عوامل ،قوی ترین تعیین کننده های کیفیت زندگی را به عنوان ابعاد آن در نظر گرفته اند.
اغلب دانشمندان توافق دارند که مفهوم کیفیت زندگی همواره ۵بعد زیرا شامل می شود(نجات،۱۳۸۷).
۱-جسمانی[۱۶۹]:مفاهیمی مانند قدرت ،انرژی ،توانایی انجام فعالیتهای روزمره و مراقبت از خود از این دسته هستند.
۲-روانی[۱۷۰]:اضطراب ،افسردگی و ترس از این زمره اند.
۳-اجتماعی[۱۷۱]:این بعد در مورد رابطه فرد با خانواده ،دوستان و همکاران و در نهایت جامعه است.
۴-معنوی[۱۷۲]:درک فرد از زندگی و هدف و معنای زندگی را در برمی گیرد.نشان داده شده است که بعد معنوی،زیرمجموعه بعد روانی نبوده و یک بعد مهم و مستقل محسوب می شود.
۵-علائم مربوط به بیماری یا تغییرات مربوط به درمان:در این بعد ،مواردی مانند درد ،تهوع و استفراغ را می توان نام برد این بعد بیشتر در ابزارهای اختصاصی مورد توجه واقع می شود.
رابطه این ابعاد با یکدیگرنیز از اهمیت زیادی برخوردار می باشد،برای تفسیر درست این رابطه ،آگاهی از زیربنای نظری آنها لازم است(فایرس و ماچین،۲۰۰۰،کینگ و هیندز،۲۰۰۳).سازمان بهداشت جهانی کیفیت زندگی را اینگونه تعریف نموده است «ادراکی است که افراد از موقعیتی که در زندگی ،زمینه فرهنگی و سیستم ارزشی که در آن زندگی می کنند ،ادراکی که در ارتباط با اهداف ،انتظارات،استانداردها و علائق شان می باشد»(گروه تهیه مقیاس زندگی سازمان بهداشت جهانی،۱۹۹۸-۱۹۹۳)
۲-۴-۵-مبانی نظری کیفیت زندگی
کیفیت زندگی مفهوم جدیدی نیست ،بسیاری از دانشمندان در رشته های جامعه شناسی ،روان شناسی و اقتصاد قبلا آن را مورد توجه قرار داده اند(فایر و مشین۲۰۰۰)تاریخچه موضوع کیفیت زندگی[۱۷۳]به زمان ارسطو بر می گردد.او معتقد بود که کیفیت زندگی به معنای زندگی خوب و شادی است که در نتیجه پرهیزگاری حاصل می شود(به نقل از دیو،۲۰۰۵)اصطلاح کیفیت زندگی در عصر ما ،اولین بار توسط پیگو[۱۷۴]در کتابی به نام اقتصاد و رفاه به کار رفت(فایر و میشن ،۲۰۰۰).
اکنون به بیان تاریخچه ای از پیدایش این مفهوم در علوم مختلف پرداخته می شود.منشا ظهور مفهوم کیفیت زندگی به سال های بسیار دور در میان فلاسفه و دانشمندان ایرانی ،یونانی و چینی بر می گردد و در ادبیات و فلسفه و طب ریشه دارد و این مبحث که زندگی خوب ،چگونه است همیشه در طول اعصار و قرون مورد توجه فلاسفه و اندیشمندان بوده است.
تاترویوسکی[۱۷۵](۱۹۷۶)بر عقاید و نظریات مختلفی که در مورد شخصیتی در طول سالهای مختلف ارائه شده بود بازنگری و بررسی مجددی انجام داد و در نوشته های خود قدمت تارخچه مفهوم سعادتمندی را در طول تاریخ بالغ بر ۲هزار سال ذکر می کند.در ابتدا معتقد بودند که خوشحالی یکی از نعمت های خدادادی است و انسان خوشحال ،خوب زندگی می کند و خوشبختی به صورت ساده موفقیت و کامیابی تعریف می شد.سپس در قرون وسطی این مفهوم به صورت وضعیتی که انسان آن را ترجیح می دهد یا در حالتی که در آن فرد بیشترین فضایل روحی را کسب می کند تعریف گردید،بعد از مدتی مفهوم خوشبختی به شکل لذت بردن از زندگی تعرف شد و بعدها در نظریه ها اصالت لذت نیز معنای رفاه مورد توجه قرارگرفت .به عنوان مثال فروید اصل لذت را شرط اساس حرکت انسان دانسته است(به نقل از کلستاد[۱۷۶]،۲۰۰۰).
نخستین تحقیقات واقعی در زمینه مفهوم کیفیت زندگی به کمپل[۱۷۷]،کانورس و راجرز[۱۷۸](۱۹۷۶)اندروز و ایتی(۱۹۷۶)بر می گردد.
هارت(۱۹۹۹)به نقل از ویلکا و دیگران(۲۰۰۳)کیفیت زندگی را به دو نقطه اصلی و غیرکاری تقسیم کردند.کیفیت زندگی کاری به مسائل شغلی و کیفیت زندگی غیرکاری به دامنه ای از مواردی چون ازدواج یا روابط فامیلی ،سلامتی ،زندگی خانوادگی ،همسایگی ،زندگی جنسی ،سکونت ،دوستی ها،تحصیلات ،استانداردهای زندگی و فعالیت های اوقات فراغت مربوط است .همانطور که ملاحظه می شود تعاریف عملیاتی کیفیت زندگی متنوع هستند.تعاریف مختلف در تاکید بر جنبه های فردی-اجتماعی و یا نظری عملی با هم تفاوت دارند.
فلس و پری(۱۹۹۵)معتقد است که به تعداد مردم ،تعریف برای کیفیت زندگی وجود دارد ،چرا که آن چه در نظر هر فرد مهم است از دیگران متمایز است.
سارویماکی[۱۷۹]و استنبوک[۱۸۰]و هالت[۱۸۱](۲۰۰۰)می نویسند:سه حیطه برای کیفیت زندگی وجود دارد که عبارتند از:حس رفاه ،حس معنا و حس باارزش بودن.انتخاب این ۳حیطه به عنوان متغیرهای اصلی کیفیت زندگی بر اساس مباحث فلسفی فرانکل[۱۸۲](۱۹۷۲)و نوردن فلت[۱۸۳]می باشد.فرانکل معتقد است که انسان موجودی است در جستجوی معنا و خالق معنا و رفاه به جنبه لذت بردن از زندگی اشاره دارد وحس باارزش بودن به معنای تجربه فرد به عنوان شخصی ارزشمند با توجه به فعالیتهای فرد ایجاد می شود.عواملی که بر حس رفاه ،حس با معنا بودن و باارزش بودن تاثیر می گذارد،شرایط کیفیت زندگی نامیده می شود و به دو دسته شرایط داخلی و شرایط خارجی تقسیم می شوندبه این ترتیب سلامتی ،ظرفیت عملکرد ،مکانیسم های تطابقی و شخصیت جز شرایط داخلی و محیط شامل :شغل شرایط مسکن و شبکه اجتماعی و وضعیت زیستی–جسمی جز شرایط خارجی کیفیت زندگی محسوب می شوند،این عوامل بر روی کیفیت زندگی تاثیر می گذارند.
گاهی از رنگ واژه ی سپید برای ساخت تعبیرات کنایی استفاده می شود، از آن جمله است: تیره شدن روز سپید، سپید نبودن روز با کسی، سپید شدن دیده، سیم دندان شدن و … .» (کاووس لی و احمدیان، ۱۳۸۶: ۱۶۰)
سیه گشت رخشنده روز سپید از این زندگانی شدم نا امید |
گسستند پیوند از جمشید (همان: ۴۹) سیه شد مرا بخت و روز سپید (همان: ۱۶۹) |
۴-۴-۴) نمادینگی عنصر چهارگانه (آب، آتش، باد، خاک)
نمادینگی عنصر آب
معانیِ نمادین آب در سه مضمون خلاصه می شود :
۱) چشمه ی حیات
۲) وسیله ی تزکیه
۳) مرکزِ زندگیِ دوباره.
خلاصه می توان گفت سرچشمه و منشأ همه ی کائنات هستی.
«وجعلْنَا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیءٍ حی أَفَلا یؤْمِنُون » (انبیاء ۳۱:۲۱)
و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم. آیا ایمان نمی آورند؟
«اهورامزدا )آفریدگان زمین) همه را از آب پدید آورد، جز گاو و افزایش می دهد کیومرث را که گوهرشان از آتش بود.
رودخانه، نماد مرگ و تولد دوباره (تعمید)، پیوستن زمان به ابدیت، مراحل انتقالی چرخه ی حیات با تجسم خدایان در چهره های انسانی.» (زرین کوب،۱۳۸۳: ۴۲۲)
«آب، مایه ی رشد و نمو و بالندگی و سرچشمه ی زندگی در همه ی مراتب هستی است و این معانی، همگی بیانگر اسطوره ی واحدی از آفرینش است، اما در این میان آب همواره باقی است و پایدار. حدیث سنتی آب های آغازین که زادگاه جهان ها بوده اند، در روایات عدیده ی مربوط به آفرینش های باستانی و ابتدایی کیهان باز یافته اند.
بر اساس اسطوره بابلی، روزگاری بود که هنوز زمین و آسمانی نبود. اسپو که خدای آبهای محیط بود، آبش را با آب تیامات که ماده ی خدای بی نظمی و آشفتگی محسوب می شد، درآمیخت و از آن میان، عالم ولادت یافت.» (همان: ۴۱۱)
از مطرح شدن این مباحث می توان برداشت کرد که تمامی هستی از آب پیدا می شود. «از سویی قدما چنان قداستی برای آب قائل بودند که آن را جوهره ی خدایان خود می شمرده اند، طوری که از دیدگاه ایشان، جان مایه ی خدای بی نظمی، آب بوده است که همین آب خمیرمایه و ماده ی اولیه ی ایجاد جهان و عالم بوده است. ایرانیان باستان به ایزدبانوی آب و باران و باروری به نام «آناهیتا» اعتقاد داشتند. واژه ی پارسی «آناهیتا» که در پارسی میانه «آناهید» Anahid و در فارسی امروز «ناهید» شده، از پسوند نفی (an) یعنی «نا» و واژه اوستایی ahitha یعنی «آلوده» پدید آمده است و معنی آن «ناآلوده»، یعنی پاک و بی گناه است.
بهترین و بارزترین نمادینگی آب در شاهنامه را می توان در داستان کیخسرو مشاهده کرد. در شاهنامه چنین آمده است که پس از قتل سیاوش، خشکسالی به وجود می آید:
ز باران هوا خشک شد هفت سال شد از رنج و سختی جهان پر نیاز |
دگرگونه شد بخت و برگشت حال برآمد بر این روزگاری دراز (فردوسی، شاهنامه: ۲۸۳) |
ولی هنگامی که کیخسرو بر تخت شاهیِ ایران می نشیند، رستاخیزی دوباره در طبیعت به وجود می آید:
کوی کارمندان
محله ۱۳
فرهنگیان ۳
۱۷۹.۷
۱۵.۰۷
۶۷۹۸
۷۰۲۶
آغداش
اکبرآباد
جمع کل شهر
۳۵
۱۱۹۲.۱
۱۰۰.۰۰
۷۷۳۰۰
۷۹۸۹۴
منبع: طرح تفصیلی شهر بناب و مرکز آمار ایران
۳-۲-۲-۲- مطالعات میدانی(پرسشنامهای):
جامعه آماری پژوهش کلیه محلات(۱۳ محله) شهر بناب میباشد و با بهره گرفتن از روش نمونه گیری سیستماتیک و در نهایت با حجم نمونه ۳۸۴ نفر بدست آمد. مکان آمارگیری نیز تک تک محلات سطح شهر بناب(۱۳ محله) انتخاب شدند
۳-۲-۳- شاخصهای مورد مطالعه :
برای شناخت بهتر و دقیقتر از وضعیت مکانهای جغرافیایی در زمینه های مختلف و در سطوح مختلف منوط به در دسترس داشتن اطلاعات کامل و پردازش شده از مکانهای مورد نظر است. برای نیل به این مهم از یکسری شاخصهای ترکیبی اجتماعی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، بهداشتی استفاده میشود این شاخصهای ترکیبی میتوانند سطحی از آسایش و رفاه و رشد و توسعه مکانهای جغرافیایی را بر اساس معیارهای انتخاب شده نشاندهند. تعیین این شاخصها مهمترین قدم در مطالعات توسعه ناحیهای است، در واقع بیان آماری پدیده های موجود در ناحیه است (موسوی و حکمت نیا،۲۲۰:۱۳۹۰). در این مطالعه ما مجموعاً از چهار نوع شاخص شامل: شاخصهای، سرمایه انسانی خلاق، نوآوری، سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی استفاده میکنیم. در جدول شمارهی (۳-۲) شاخصهای بهکاررفته در این تحقیق نمایش داده شده است.
جدول۳-۲: شاخص های به کار گرفته شده در تحقیق
سرمایه انسانی خلاق
تعداد فرهنگیان و هنرمندان، تعداد دانشجویان، تعداد شاغلان دارای تحصیلات عالی، مهاجرین وارد شده برای تحصیلات عالی، میزان تراکم جمعیت
نوآوری
تعداد واحدهای تحقیق و توسعه، تعداد محققان واحدهای تحقیق و توسعه، تعداد اختراعات، تعداد پارکها و مراکز رشد علم و فناوری، تعداد خوشههای صنعتی، فعالیتهای تحقیق و توسعه
سرمایه اجتماعی
مشارکت اجتماعی، علاقه فراوان به جامعه، اعتماد اجتماعی، تعاون و همیاری، شرکت در شبکه روابط اجتماعی
کیفیت زندگی
فرهنگ و گردشگری، اوقات فراغت، وضعیت زیست محیطی، وضعیت اقتصادی، وضعیت کالبدی
منبع(موسوی، ۱۳۹۳، ۲۱).