مقابله: انجام اقدامات و ارائه خدمات اضطراری به دنبال وقوع بحران است که با هدف نجات جان و مال انسانها، تأمین رفاه نسبی برای آنها و جلوگیری از گسترش خسارات انجام میشود. عملیات مقابله شامل اطلاعرسانی، هشدار، جست و جو، نجات و امداد بهداشت، درمان، تأمین امنیت، ترابری، ارتباطات، فوریتهای پزشکی، تدفین، دفع پسماندها، مهارآتش، کنترل مواد خطرناک، سوخترسانی، برقراری شریانهای حیاتی و سایر خدمات اضطراری ذیربط است.
بازسازی و بازتوانی: بازسازی شامل کلیه اقدامات لازم و ضروری پس از وقوع بحران است که برای بازگرداندن وضعیت عادی به مناطق آسیبدیده با در نظر گرفتن ویژگیهای توسعه پایدار، ضوابط ایمنی، مشارکتهای مردمی و مسائل فرهنگی، تاریخی، اجتماعی منطقه آسیبدیده انجام میگیرد. بازتوانی نیز شامل مجموعه اقداماتی است که جهت بازگرداندن شرایط جسمی، روحی و روانی و اجتماعی آسیبدیدگان به حالت طبیعی به انجام میرسد. (قانون ۱۳۸۸)
دیدگاه سنتی و جدید به بحران
در دیدگاه سنتی گذشته، هر نوع تغییر و تحولی که به بحران منجر میشد برای سازمان یک تهدید و برای مدیران نامطلوب تلقی میگردید و مدیران هم میکوشیدند تا با گریز از گردنههای تغییر و تحول، بحرانها را از سر بگذرانند.
در دیدگاههای نوگرایانه بحران به عنوان شرایط نامطلوب اما اجتناب ناپذیر گمانه زنی شد و تلاش مدیران سازمانها مصروف حل بحران و کنار آمدن با عواقب بحران از طریق مدیریت تغییر و به کارگیری نوآوریهای برای همراهی با تحولات گردید. در این دیدگاه، اگرچه تعامل مناسب و منطقی با فرآیندهای عملیات حل بحران جایگزین نفی بحران و به عنوان کلید موفقیت مدیران قلمداد گردید، اما عدم اطمینان محیطی هرگز مثبت و خوشایند تلقی نشد. (وردینژاد ۱۳۸۹)
انواع بحران
بحرانها را بصورت کلی میتوان از نظر دخالت عامل انسانی، سطوح، موضوع، جغرافیا و شدت تقسیمبندی نمود که هرکدام از تقسیمات خود دارای زیربخشهایی میباشند:
انواع بحران از نظر دخالت انسانی
بحرانها از نظر دخالت عامل انسانی در شکلگیری آنها به بحرانهای طبیعی و بحرانهای ناشی از رفتار انسانی تقسیم میشوند:
بحرانهای طبیعی: بلایا و حوادث طبیعی یکی از انواع بحرانها در هر جامعهاند که ویژگیهای این از بحران عبارتند از؛ پیشبینی ناپذیر بودن، احتمال تکرار، در اختیار انسان نبودن و احتمال آمیخته شدن با چند بحران، میباشد. سلسله مراتب بحرانهای طبیعی شامل سه مورد زیر میشود:
وضع اضطراری[۱]: وضعی که ممکن است در سطح محلی و منطقهای بدون نیاز به اقدامات دیگر یا تغییر رویهها کنترل شود.
بلایای طبیعی[۲]: حوادث و رویدادهایی که گروههایی را که در وضع اظطراری مداخلهی آنها لازم نیست درگیر میکنند، روشهای معمولی را تغییر میدهند و نزدیکی بیشتر سازمانهای دولتی و غیر دولتی را ضروری میکنند.
فجایع طبیعی[۳]: رویدادهایی که بخش مهمی از یک جامعه را از بین میبند، مسئولان و سازمانهای محلی را ارز انجام دادن وظایفشان در مقابله با اوضاع پیشآمده، ناتوان میکنند، تقریبا موجب مختل شدن کامل فعالیت جامعه میشوند و توانایی اجتماعات محلی را برای نزدیکی بیشتر و یاری رساندن به یکدیگر سلب مینمایند.
بحرانهای انسانی: شامل همهی بحرانهایی که از ارادهی انسانی ناشی میشوند، یا انسانها در بروز، گسترش و توقف آنها نقش دارند. شامل انواع بحرانهای سیاسی (جنگ، اعتصاب، مشروعیت، مشارکت و …)، اتقصادی (فساد مالی بزرگ و …) و اجتماعی (هویت و …) میباشند.
بحرانهای انسانی ویژگیهای مختلفی دارند، از جمله این که؛ قابل پیشبینی هستند، هم زمانی ندارند، توقفپذیرند، ریشههای غیر طبیعی دارند و میتوانند سیاسی باشند.(نصرالهی ۱۳۸۹)
انواع بحران از نظر سطوح
سطح کلان: در این سطح سه دسته بحران قابل تعریفند، بحرانهای سیستمی یا بحران در نظام (ثبات نظام یا زیر نظامها را تهدید و امکان دگرگونی در آنها را فراهم میکند.)، بحرانهای تصمیمگیری حکومتی (بحران در سطح حکومت یا کشور) و بحرانهای رویارویی بینالمللی (بحران در سطح جهانی) میباشد.
سطح خرد: در دو دستهی بحرانهای ساختاری و بحرنهای کارکردی قابل تقسیم میباشند:
بحرانهای ساختاری: این بحرانها در ساختار نظامهای اقتصادی و سیاسی – مدیریتی رخ میدهند و در واقع نشانههای آسیب شناختی معینی را در کل پیکره یا ساختار هریک از این نظامها (یا زیر نظامها) بیان میکنند.
بحرانهای کارکردی: این دسته بحرانها که در دو زیر نظام سیاسی – مدیریتی و اجتماعی – فرهنگی (اعتقادی) رخ مینمایند، ناظر به ناکامی و ناتوانی این زیرنظامها در تولید ضروریات و مقتضیات به میزان لازماند؛ این ضروریات یا مقتضیات به ترتیب عبارتند از: مشروعیت بخشی (ایجاد ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده و تعمیم یافته) و بسیج (ایجاد معانی کنش برانگیز)؛ به عبارت دیگر این نوع بحرانها مبین ضعف و ناکامی زیرنظام سیاسی – مدیریتی و زیرنظام اعتقادی – اجتماعی –فرهنگی است.(نصرالهی ۱۳۸۹)
انواع بحران از نظر موضوع
بحران سیاسی: حالتی که در نتیجه آن ثبات و توازن سیاسی و اجتماعی از بین می رود . که بر حسب وسعت مکانی و عوامل درگیر و گستره جغرافیایی تعارضات به دو دسته داخلی و بین المللی تقسیم می شود.
بحران سیاسی داخلی : شرایط غیر متعارفی که معمولا در ساختار سیاسی یک کشور بروز می کند و برحسب ماهیت، زمان، دامنه ، شدت و نوع عوامل درگیر در آن شامل انواع متعدد است ، نظیر : اختلافات جناحی، شورش های خیابانی ، درگیری های قومی و جنگ های چریکی کودتای نظامی ، اعتصابات دامنه دار، منشاء بحران های داخلی تنها عملکرد داخلی در یک کشور نیست بلکه در عصر حاضر اغلب بحران ها تحت تاثیر جریان های سیاسی و اقتصادی که از طرف کشورهای دیگر و نظام های مسلط در منطقه و بین المللی ایجاد میشود بوجود می آید.
بحران سیاسی بین المللی : عبارت است از شرایط غیر متعارفی که در چارچوب روابط بین دو یا چند کشور بروز می کند و برحسب گستره جغرافیایی دارای اشکال گوناگونی است مثل اختلاف بین دو کشور همجوار یا دو کشور غیر مجاور که مراحل بحران مختلفی از تیرگی روابط سیاسی تا جنگ را در بر می گیرد. بحران در یک منطقه وسیع جغرافیایی و بحران در ابعاد جهانی.
بحران اقتصادی: دوره انحطاط و رکود فعالیت های اقتصادی که قیمت ها پایین ، قوه خرید اندک و بیکاری و ورشکستگی فراوان است. نابسامانی شدید (بحران) در یک نظام اقتصادی با پدیده کسادی یا رکود رابطه مستقیم دارد.
تمام عواملی که موجب می شوند فعالیت اقتصادی کل جامعه را در بر نگیرد و شیوه های عقلانی در مورد آن اعمال نشود (مثل آهنگ فرآیندهای تولید ، تورم ، سیاست نادرست پولی و اعتباری ، بورس بازی ، تاثیر سلطه بعضی از بازارها بر بازار بومی) در شمار علل بحران اقتصادی قرار دارند.
تورم : بالا رفتن پیوسته قیمت ها ، کاهش ارزش پول و این که مردم با پول زیاد دنبال کالای کم می دوند . در دوران تورم حقوق بگیران ثابت و پسانداز کنندگان بیش از دیگران ضرر می کنند. تورم زاییده جنگ است و از عوامل آن عبارتند از افزایش دستمزد ها بدون افزایش تولید ، کسر بودجه ، احتکار کالا، افزایش اعتبارات و افزایش سریع خدمات نسبت به تولید ، وخامت وضع مبادلات اقتصادی با خارج.
بحران اجتماعی: بحران اجتماعی بروز نابسامانی ، بی سازمانی و اختلال در جامعه است به نحوی که تعادل عمومی و روال عادی زندگی اجتماعی به مخاطره بیافتد. در بحران اجتماعی مردم رفتار معمول و تعاملات روزمره را با یکدیگر ندارند بلکه نحوه رفتار مردم با یکدیگر بستگی به میزان ناهنجاری اجتماعی و شدت بحران دارد.
نمونه بحران اجتماعی هجوم مردم در آمریکا به فروشگاه ها در زمان بروز یک بحران اقتصادی است و کسی در خرید به دیگری رحم نمی کند.
بحران فرهنگی (تهاجم فرهنگی): هم رنگ شدن باور ها ، ارزش ها و اعتقادات بومی جوامع در مقابل فرهنگ مهاجم و اعمال قدرت فرهنگ مسلط به منظور اشاعه ارزش های خود بر فرهنگ جوامع دیگر میباشد.
عقب ماندگی فرهنگی : حرکت کند تغییر در اندیشه های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در عرصه عمل در مقایسه با رشد سریع اختراعات و فنون سبز فایل
امپریالیسم فرهنگی : اعمال قدرت سیاسی و اقتصادی - نظامی برای اشاعه ارزش ها و فرهنگ مربوط به یک قدرت در میان ملل دیگر برای جدا کردن مردم این ملل از ریشه های باور ، اعتقادات و ارزش های خود (از بین بردن آداب و سنن یک ملت و بیگانه کردن مردم از یکدیگر)(خادمالمله ۱۳۸۲)
بحران اقتصادی: منظور معضل و مشکل بزرگی در کشور است که ریشهی آن اقتصادی است؛ برای مثال ورشکستگی یک صنعت بزرگ و بیکار شدن شمار زیادی از کارگران، گرانی غلات به دلیل خشکسالی، کمبود بنزین بهعلت تحریم، التهاب در جامعه به علت اجرای نوع جدیدی از مالیات و غیره.
دیگر تقسیم بندیهای بحران
سطوح بحران سیاسی، دسته بندی دکتر افتخاری:
بی ثباتی خوش خیم: شکاف بین خواستهها و کار ویژهها چندان زیاد نیست. (لازم است کارکرد رسانهها در پرورش ذهنی جامعه نسبت به شکاف بین خواستهها و کارویژهها در نظر داشته باشیم)
بی ثباتی مزمن: اگر چه خواستها و نیازمندی شهروندان چندان تغییری نمییابد ولیکن نظام سیاسی حاکم در اذهان عمومی سلامت خود را از دست داده و انسجام ایدئولوژیک تضعیف میشود. (کارکرد رسانه را در شکل دهی داوری ذهنی جامعه نسبت به سلامت و کارآمدی نظام سیاسی و در نتیجه انسجام ایدئولوژیک در نظر داشته باشیم.)
بی ثباتی بدخیم: رشد فزاینده نیازها و ناکارآمدی نظام سیاسی در پاسخگویی به این نیازها، منجر به تضعیف انسجام ایدئولوژیک میشود. (کارکرد رسانه را در رشد دهی نیازها، و نمایش کارآمدی یا ناکارآمدی نظام سیاسی در نظر داشته باشیم.) (محکی ۱۳۸۲)
به اعتبار «شدت تهدید»، «تداوم زمانی» و «درجه آگاهی»، بحران ها را به شدید، نوظهور، بدعتی، کند (بطئ)، ویژهای (موردی)، انعکاسی، برنامهای (عمدی)، عادی و اداری تقسیم بندی کردهاند.
پارسونز نیز سه نوع طبقه بندی برای بحران بیان میکند که عبارتند از:
بحرانهای فوری: این بحرانها دارای هیچ گونه علامت هشدار دهندهی قبلی نیستند و سازمانها نیز قادر به تحقیق در مورد آنها و نیز برنامهریزی برای دفع آنها نیستند.
بحرانهایی که بصورت تدریجی ظاهر میشوند: این بحرانها به آهستگی ایجاد میشوند. میتوان آنها را متوقف کرد و یا از طریق اقدامات سازمانی آنها را محدود ساخت.
بحرانهای ادامهدار: این بحرانها هفتهها، ماهها و یا حتی سالها به طول میانجامند. استراتژیهای مواجه شدن با این بحرانها در موقعیتهای متفاوت بستگی دارد به فشارهای زمانی، گستردگی کنترل و میزان عظیم بودن این وقایع.
«بورنت» با بهره گرفتن از سه معیار سطح تهدید، فشار زمانی و شدت وقایع و نیز معیار تعداد گزینههای واکنش یا پاسخگویی، ماتریسی را برای طبقهبندی بحرانها پیشنهاد کرده که در آن ۱۶ خانه وجود دارد. سطح تهدید در دو سطح بالا و پایین، تعداد گزینههای واکنشی در دو طبقه کم و زیاد، فشار زمانی در دو حد کم و شدید و درجه کنترل در دوسطح بالا و پایین در نظر گرفته شده اند. پدیدهها در این ۱۶ خانه به چهار سطح دسته بندی شدهاند. سط یک زمانی است که سط تهدید پایین، تعداد گزینههای واکنشی زیاد، فشار زمانی کم و درجه کنرل بالاست. سط چهار زمانی است که سط تهدیدها بالا، تعداد گزینههای واکنش کم یا زیاد، فشار زمانی شدید و درجه کنترل پایی یا بالا باشد. بورن میگوید هرچه سطح پدیده یا مشکل از سط یک به سط چهار نزدیک شود احتمال تبدیل آن مشکل یا پدیده به یک بحران بیشتر میشود.
میتراف برای طبقه بندی بحرانها از دو طی استفاده میکند. یک طیف داخلی یا خارجی بودن بحرانها را مشخص میکند و اینکه بحران در داخلی سازمان به وقوع میپیوندد یا در خارح از سازمان و طیف دیگر فنی یا اجتماعی بودن بحرانها را نشان میدهد. )رشیدی ۱۳۸۶(
مدیریت بحران
ماهیت غیر مترقبه بودن غالب حوادث طبیعی، و لزوم اتخاذ سریع و صحیح تصمیمها و اجرای عملیات، دانشی را تحت عنوان مدیریت بحران به وجود آورده است. این دانش، به مجموعهی فعالیتهایی اطلاق میشود که قبل، بعد، و هنگام وقوع بحران، به منظور کاهش اثرات این حوادث و کاهش آسیبپذیری انجام میگیرد.(محمودزاده۱۳۹۰)
مدیریت بحران هم چون خود مفهوم بحران، از منظرهای گوناگون مورد تعریف و تدقیق واقع شده است. گستره مفهومی و تعریفی این واژه بسیار فراخ و در برگیرنده هر تمهیدی برای پرهیز از بحران، جست و جوی اندیشمندانه بحران و خاتمه و مهار بحران در راستای تامین منافع ملی و … است. (تاجیک ۱۳۷۹)
ـ تا به حال بیش از صد بار در مطبوعات و رادیو و تلویزیون به شوخی و جدی این تابلوهای «ایستگاه تاکسی» را مسخره کرده اند و گفته اند: این تابلوهای مضحک را که یکی از علائم بهلول بازی های ماست از کنار خیابان بردارید چون تاکسی در خیابان هر طور که دلش بخواهد ویراژ می دهد و هر جا که دلش بخواهد می ایستد جز در ایستگاه تاکسی[۴۸۵]!
ـ تا آن وقت شاید تو قاطری، یابویی، الاغی بالاخره مرکبی گیر آورده باشی که محتاج اتوبوس و ترن و تاکسی نشوی و زودتر هم به خانه ات برسی[۴۸۶] ….
ـ رانندگان تاکسی بازی تازه ای در آورده اند و برای این که زحمت خود را کم کرده باشند مدتی است که مسیر مستقیم برای خود اختیار می کنند….. تاکسی رانها هر راهی که دلشان بخواهد می روند و هر قدر هم که دلشان بخواهد با مسافر حساب می کنند و هیچ کس هم جلودارشان نمی شود.[۴۸۷]
۴ ـ ۱ ـ ۴ ـ ۳ مهاجرت افراد از شهرستان ها به تهران برای زندگی
کمبود امکانات زندگی در سراسر کشور و بالاتر رفتن هر روزه ی هزینه های زندگی و همچنین مشکل جدی مردم در مورد یافتن مشاغل مناسب و درآمدهای کافی، باعث می شده که در دوران مورد بحث در این آثار، افراد و ساکنین شهرها و روستاهای مختلف کشور با شنیدن اخبار و شایعاتی چون وجود امکانات، شغل و درآمد بالا در تهران به امید بهبود زندگی خود دیار خویش را رها کرده و به تهران مهاجرت نمایند. همین امر باعث می شده که جمعیت تهران مرتباً افزایش یابد و در نتیجه مردم با کمبود بیشتر امکانات و مایحتاج ضروری زندگی مواجه شوند. مؤلف به این معضل اجتماعی بارها و بارها اشاره کرده و آسیب های جدی اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی حاصل از این امر را به مسئولین و مردم گوشزد کرده است.
ـ …. گفتم! این تقصیر درخت نیست و نتیجه ی هجوم از شهرستان به تهران است شاید اگر قبل از نقل مکان به تهران از حافظ فال می گرفتی این بیت می آمد:
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری با خبر باش که سر می شکند دیوارش
حالا هم دیر نشده اگر باز از حافظ فال بگیری ممکن است این شعر بیاید:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش باید برون کشید از این ورطه رخت خویش[۴۸۸]
ـ جواب داد: در دامغان بودیم. باغ حسابی داشتیم. گول خوردیم و همه ی زندگی را فروختیم و به تهران آمدیم.چون خیال می کردیم علی آباد شهری است. این جا پس از مدتی که مثل کولی ها سفیل و سرگردان بودیم بالاخره این آپارتمان هفتاد متری را خریدیم. حالا مجبوریم هفت نفری در این قفس زندگی کنیم. در دامغان کیسه کیسه پسته را به دوستان و خویشاوندان تحفه می دادیم. این جا پریروز که مهمان داشتیم برای یک کیلو پسته پنجاه تومان از جیبمان پرید[۴۸۹].
ـ …. حالا حکایت تهران است. یقنعلی بقال که در گوشه ی فلان شهرستان از زور کسادی مگس می پراند، همین که شنید قهوه چی هم ولایتی اش بیست سال پیش، به تهران رفته و با سرمایه ای عبارت از یک سماور قراضه ی برنجی و چند تا استکان نعلبکی لب پریده دست به فروش چای آب زیپوی یکی سه تا پول زده و حالا صاحب سه چهار مهمان خانه ی لوکس است، به طمع می افتد و دکان خود را می فروشد و با پول مختصری که دارد راهی تهران می شود تا با سرمایه ای که دارد دست به کاری زند که غصه سر آید[۴۹۰]……
ـ هر جا کار تولیدی باشد، کارگر و کارمند جمع می شوند و هیچ کس به فکر ترک محل خود نمی افتد. این همه کارخانه که در اطراف تهران است، اگر در شهرستان ها بود لااقل کارکنان این کارخانه ها یا بستگانشان در آن شهرستان ها زندگی می کردند و الان در تهران نبودند.
۴ ـ ۱ ـ ۴ ـ ۴ ناکارآمدی شهرداری در تأمین رفاه شهروندان
مسلما شهری با وسعت و جمعیت بالا نیازمند مدیریت و رسیدگی عالی از سوی مسئولین نیز هست، اما با مطالعه ی این آثار در می یابیم که شهر تهران در آن دوران از نظر تأمین رفاه و امکانات برای شهروندان دچار کمبودها و نقائص فراوانی بوده است. علت اصلی این نقائص و کمبود ها نیز در وهله ی اول شهرداری این شهر بوده است، چرا که این سازمان علیرغم صرف هزینه های بالا نهایتاً در تأمین رفاه شهروندان چنان که باید و شاید موفق نبوده است. مؤلف به کمبودهای فراوانی چون عدم پاکیزگی خیابان ها و محلات، عدم نظارت صحیح بر نحوه ی ساخت و سازها، عدم مدیریت و اجرای علمی و کاربردی در اموری مثل جاده سازی و گسترش خیابان ها ، نبود مکان های مناسب و کافی برای تفریحات سالم و ورزش شهروندان و اموری از این قبیل اشاره می کند. باید گفت که تمامی این مشکلات در جنوب شهر تهران عمیق تر و مسأله سازتر بوده است. در این موارد هم مؤلف بارها به مقایسه ی شهر تهران با پایتخت های پیشرفته ی جهان می پردازد و مشکلات را با زبان طنز به تصویر می کشد.
ـ باید خدا را شکر کنیم که فقط در ورزش با ملل دیگر مسابقه می دهیم. اگر قرار بود در سایر کارها مثل خانه سازی، راه سازی، آسفالت خیابان، کابل کشی، زباله کشی، امور اداری، تسریع در محاکمات قضایی و غیره و غیره هم با ملل دیگر مسابقه بدهیم چی می شد[۴۹۱]….
ـ از یک طرف توصیه می کنند که اهالی تهران در مصرف آب اسراف نکنند، از طرف دیگر خبری پخش می شود که شهرداری تهران می خواهد بیست و شش قایق موتوری و بادی از انگلستان بخرد و آن ها را در دریاچه ی مصنوعی جنوب تهران به کار اندازد. مردم می گویند: ما در فصل باران برای عبور از خیابان هایی که حکم رودخانه را پیدا می کند در زحمتیم. این قایق ها را در همین خیابان ها به کار بیاندازید نه در دریاچه ی مصنوعی، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است[۴۹۲] !
ـ تصادفا باد یک روزنامه ی کهنه ی دوسال پیش را در داخل ماشین می اندازد. بر می دارم و می بینم نوشته: « قرار است کیسه های نایلونی میان خانه ها تقسیم شود تا هر روز زباله ها در این کیسه های سربسته تحویل رفتگر شود و به همین نحو هم از شهر خارج گردد که روی آن باز نماند و باعث آلودگی هوا نشود. فعلا مطالعات در این زمینه ادامه دارد. البته مطالعه در بعضی از زمینه ها طول می کشد. گاهی یک سال و دو سال و گاهی یک قرن[۴۹۳].
ـ هنوز صد قدم نرفته بودم که دیدم گرد و خاک شدیدی برخاست و آسمان را تیره و تار کرده، چیزی نگذشت که از میان گرد و غبار یک دسته جارو بعد خود جارو و در پشت آن هم هیکل رفتگر مثل شاخ شمشاد سبز شد. تقریبا در تمام طول خیابان به ترتیبی که عرض کردم مأموران شهرداری با کمال جدیت مشغول مبارزه با آلودگی هوا بودند.[۴۹۴]
ـ من هر چه فکر کردم نفهمیدم منظور از این پیشنهاد چیست؟ آیا این آقای راننده ی تاکسی می خواست بگوید شهردار محترم تهران از چاله چوله ی خیابان ها خبر ندارد؟ پس ایشان چطور فاصله ی دولت سرای خود و شهرداری را طی می کنند؟ مثلاً با هلیکوپتر رفت و آمد می فرمایند؟ یا دست اندازهای خیابان از ایشان می ترسند و ایشان را دست نمی اندازند؟ چطور ممکن است شهردار جوان و تحصیل کرده و کار کشته ی ما که سال ها در تهران زندگی می کند نداند که این شهر در زمستان به چه وضعی دچار خواهد شد[۴۹۵]؟
ـ می دانید که در خصوص فرمایش ایشان (شهردار تهران) دو روایت است، یکی این که فرموده اند تهران تمیز ترین شهر دنیاست. دیگر این که فرموده اند تهران با بهترین شهرهای اروپا برابری می کند. بالاخره هر دو روایت درست از آب در آمد. چون اولا تهران یک دوش حسابی گرفت و شسته و رفته و تمیز شد و ثانیاً شهر را آب برداشت و خیابان ها حکم رودخانه و کانال را پیدا کرد و تهران هم شبیه ونیز و آمستردام شد که هر دو از بهترین شهرهای اروپا هستند.[۴۹۶]
ـ از یکی پرسیدند: اسم شهرداری اول چه بود؟ جواب داد: بلدیه. پرسیدند: پس چرا عوضش کردند؟ جواب داد: برای اینکه دیدند چیزی بلد نیست[۴۹۷].
۴ ـ ۱ ـ ۵ مسائل و مشکلات زنان
حالت را باید منتقد اجتماعی و نویسنده ای دانست که از لحاظ تفکر و شیوه ی نگاه به مسائل بسیار روشن بین و آزاد اندیش است، وی در عصری که به زن و مقام او در جامعه چنان که باید و شاید اهمیت داده نمی شده، خواستار احقاق حقوق مسلم و زیر پا گذاشته شده ی این طبقه بوده است. او به خوبی به اجحاف های افراد، جامعه و حکومت به زنان آگاه بوده است و چند بار مصداق هایی از این اجحاف را ذکر و نقد کرده است. البته باید گفت که این سخن به این معنا نیست که حالت مانند افراد یا گروه هایی که با حرارت و گاه افراط در این زمینه اظهار نظر کرده اند عمل کرده است، بلکه اشاره ی او به بعضی از حقوق اجتماعی، فرهنگی ، اقتصادی و اداری زنان جامعه نشانگر نگاه عمیق و همه جانبه ی او به مسائل روز است. البته ذکر این نکته هم لازم است که اشاره به چنین مواردی در این آثار کم و محدود است اما به خاطر ارزشی که نگاه و نظر مؤلف در این باره دارد و باعث نمایاندن وضعیت و جایگاه حقوق زن در جامعه ی آن روز شده است؛ این موارد را هم ذکر کرده ایم.
۴ ـ ۱ ـ ۵ ـ ۱ بی توجهی افراد و جامعه به زنان خانه دار
مؤلف در مقاله ای[۴۹۸] زنان خانه دار و نحوه ی برخورد جامعه و حکومت با این طبقه را موضوع بحث خود قرار داده و عقیده دارد که این زنان که تعدادشان هم در جامعه بسیار زیاد است از نظر مادی و معنوی باید تحت حمایت جامعه و به خصوص دولت قرار بگیرند. او نداشتن پشتوانه ی مالی مستقل، عدم برخورداری از تسهیلاتی مانند بیمه و ترس مفرط از آینده ی مالی در میان این افراد را مطرح کرده و معتقد است که دولت موظف است هزینه و بودجه ای را برای رفع این نگرانی ها اختصاص بدهد.
ـ به هر صورت کسانی که صبح از خانه بیرون می روند و غروب بر می گردند تمام زحماتشان به گردن کسی است که خانم خانه دار نامیده می شود. بله این خانم های خانه دار هستند که تمام کارهای خانه را بر عهده دارند و بار خانم های کارگر و کارمند هم روی دوششان سنگینی می کند و در برابر تمام زحماتی که متحمل می شوند اجرشان صفر است[۴۹۹].
ـ بر خلاف خانم های کارمند و کارگر، که حقوق مرتب و بیمه و بازنشستگی دارند، خانم های خانه دار از تمام این مزایا محرومند. نه حقوق مرتبی دریافت می کنند، نه بیمه هستند، نه مستمری بازنشستگی می گیرند. اصولا بازنشستگی ندارند. تا آخر عمر باید جان بکنند و نه تنها قدر زحماتشان شناخته نیست، بلکه اصولا وجودشان به چیزی شمرده نمی شود. بچه ها و نوه ها که به تحصیلات خود مغرورند، او را که سنش از آن ها بیشتر است، قدیمی و کهنه پرست می خوانند و مسخره اش می کنند.
ـ ….. لذا جا دارد که موضوع رفاه و تأمین آتیه ی خانم های خانه دار را جداً مورد بررسی قرار دهند و قدم هایی به سود این طبقه بردارند.[۵۰۰]
۴ ـ ۱ ـ ۵ ـ ۲ بی توجهی به زنان کارمند و شاغل در ادارات دولتی
همان طور که قبلا هم گفته شد مؤلف در اغلب موراد به مسائل نگاه همه جانبه و موشکافانه دارد. او علاوه بر حمایت از حقوق زنان خانه دار، به مشکلات و نیازهای زنان کارمند و شاغل هم اشاره کرده است. مهم ترین ضعف دولت در این زمینه کم بودن دستمزد زنان نسبت به مردان بوده که این امر باعث سوء استفاده های فراوان افراد و کارفرمایان از زنان می شده است.
همچنین در نظر گرفتن مشاغل بسیار ساده و کم اهمیت برای زنان در ادارات و عدم اختصاص رتبه های بالا تر به این افراد هم از مشکلات زنان کارمند به شمار می رود که مؤلف در چند مورد به این مسأله اشاره کرده است.
ـ خانمی را می شناسم که در یکی از وزارت خانه ها بایگانی می کند، متجاوز از پنج سال است که او به این کار اشتغال دارد و در این مدت هر چه کوشیده که او را یک رتبه ترقی دهند کوشش او به جایی نرسیده است. بدین جهت دیگر نا امید شده و دست و دلش به کار نمی رود.[۵۰۱]
ـ ترقی و پیشرفت بانوان در خدمات اجتماعی و اداری بستگی دارد به اینکه مردان به اصل برابری زن و مرد ایمان داشته باشند و چون مردانی که در رأس پست های حساس هستند هنوز قلباً به این حقیقت ایمان پیدا نکرده اند طبیعتا زن و مرد را به یک چشم نگاه نمی کنند و در نظر آن ها فقط جلو افتادن مردان مهم است، عقب ماندن زنان هیچ اهمیتی ندارد[۵۰۲] …
۴ ـ ۲ موضوعات فرهنگی
یکی دیگر از مسائل کلان جامعه که در این آثار موضوع مورد بحث مؤلف قرار گرفته است، موضوعات و مسائل خاص فرهنگی است. البته مسلم است که موضوعات فرهنگی و اجتماعی به آسانی قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و مسلماً آنچه که در مباحث قبل به عنوان مسائل و معضلات اجتماع ذکر و بیان شد تأثیر مستقیم بر روی مسائل فرهنگی داشته و همچنین بالعکس، هر یک از مسائل فرهنگی هم در دیگر مسائل اجتماعی تاثیر گذار است. بنابراین می توان گفت که تفکیک ، دسته بندی و نام گذاری موضوعات و معضلات جامعه صرفا جهت نظم دادن به امور کلی ذکر شده در این آثار بوده است.
مسائل و موضوعات فرهنگی و اخلاقی جزء تفکیک ناپذیر زندگی مردم در جامعه است و مؤلف نیز که هم واسطه ی نمایاندن مشکلات مردم به مسئولین ـ و همچنین خود مردم ـ بوده و هم ، چنان که گفته شد رسالت سنگین آگاهی بخشی به مردم را بر دوش داشته، هر گز از این مسائل و موضوعات غافل نمانده است. او همچنان که معتقد است هزینه های سنگین زندگی ناجوانمردانه بر گرده ی مردم تحمیل شده است، از ضعف های فرهنگی و اخلاقی مردم نیز غافل نیست و می توان اینگونه تعبیر کرد که او غم نان را تنها غم اساسی مردم نمی داند. او به نیازهای جسمانی و مادی مردم می پردازد اما نه به این معنا که منکر روح و معنویت مردم و جامعه باشد. حتی در بسیاری از موارد او از ضعف فرهنگ و اخلاق بیشتر گله مند است تا ضعف های اقتصادی و معیشتی.
خصیصه ی اصلی حالت که آشکارا در این آثار نمایان و مشهود است حفظ تعادل و حد وسط در تمام امور است، به طوری که در نحوه ی قضاوت او از مسائل موجود در جامعه هرگز او را اسیر افراط یا تفریط نمی بینیم. به همین خاطر هم هست که باید گفت آثار نثر او نمایانگر آشکار و صادقانه ی اوضاع بحرانی آخرین سال های قبل از انقلاب است. در واقع او نقد می کند و طبیعتا به اقتضای طنز بودن کلامش از اغراق نیز بهره می گیرد اما صداقت و قضاوت صادقانه را هرگز فراموش نمی کند. ضعف ها و کاستی های عمیق و انکار ناپذیر دولت و حکومت را به چالش می کشد اما منکر نقش مردم در به وجود آمدن مشکلات در جامعه نیست. به خاطر همین نوع نگاه و قضاوت است که اخلاق در مباحث او پررنگ و آشکار قابل مشاهده است.
او در نقد اخلاق و فرهنگ جامعه مؤلفه های زیادی را بیان کرده است، از طرز رفتار و صحبت کردن مردم با یکدیگر در خیابان ها گرفته تا نوع پوشش افراد در جامعه و حتی نوع نگاه مردم به زندگی به عنوان موضوعات فرهنگی و اخلاقی از سوی او مطرح شده است و اشاره های او به این نوع از مسائل در این آثار بسیار زیاد است.
باید گفت که در بعضی از موارد ضعف های فرهنگی و کمبود اخلاقی مستقیما مربوط به ضعف دولت و حکومت است و در بعضی از موارد هم این خود مردم هستند که سبب به وجود آمدن مشکلات اخلاقی و فرهنگی در جامعه شده اند. موضوعات و مسائل فرهنگی را می توان در شش دسته و عنوان کلی: مسائل مربوط به نظام آموزشی، مسائل مربوط به رسانه های جمعی، مسائل مربوط به اعتقادات دینی و مذهبی ، مسائل مربوط به اخلاق در جامعه، مسائل مربوط به فرهنگ عمومی جامعه و مسائل تربیتی دسته بندی کرد.
بدیهی است که هر یک از این عناوین کلی شامل عناوین فرعی و زیر شاخه های متعدد هستند که به بررسی و ذکر آنها می پردازیم.
۴ ـ ۲ ـ ۱ مسائل مربوط به نظام آموزشی
بحث آموزش به عنوان اساسی ترین و زیر بنایی ترین فعالیت فرهنگی در جامعه مطرح است. افراد از طریق نظام آموزشی به نوعی در معرض دریافت و آموختن مبانی اساسی فرهنگی و فکری هستند.
دو سازمان آموزش و پرورش و آموزش عالی به عنوان متصدیان فرهنگی که مستقیماً تحت نظارت دولت بوده اند امر خطیر رواج فرهنگ صحیح در جامعه را عهده دار بوده اند. اما این دو سازمان هم مثل بسیاری از ادارات و بخش های دولتی دچار ضعف و کمبودهایی بوده اند که مؤلف به آنها اشاره کرده است.
۴ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۱ آموزش و پرورش
آن گونه که از مطالب این آثار بر می آید، اساسی ترین نقص نظام آموزش و پرورش عدم تدوین کتب و دروس مفید برای دانش آموزان بوده است. مؤلف بارها نگاه نمره محور در آموزش و پرورش را نقد کرده و علت بی اطلاعاتی افراد به خصوص نوجوانان را همین طرز نگاه در آموزش می داند. نحوه ی تدوین کتب درسی طوری بوده که دانش آموز کوهی از اطلاعات مختلف را در ذهن خود تل انبار می کرده و بعد از ارائه ی امتحان و گرفتن کارنامه و نهایتاً اخذ دیپلم، در جامعه هیچ حرفی برای گفتن نداشته است.
ضعف دیگر نظام آموزش و پروش وجود بعضی از معلم هایی بوده که علاوه بر کم سوادی و بی اطلاعاتی، از نظر اخلاقی و طرز رفتار با دانش آموزان هم دچار ضعف های اساسی بوده اند. همچنین بی توجهی به تعلیم و تربیت صحیح دانش آموزان در مدارس هم از نکاتی است که مؤلف نقد کرده است.
ـ چیزی نمی گذشت که زن ها و مردها همه دور کرسی لم می دادند و بچه ها هم معمولا طرف پایین کرسی روی کتاب های خود دمر می شدند و به درس و مشق خود می رسیدند. اگر تنبلی می کردند هم از معلم کتک می خوردند و هم از پدر و مادر، مثل امروز نبود که تنبیهی در کار نباشد و بچه ها از دیو دو سر هم نترسند و درس نخوانند و بعد از پانزده سال مدرسه رفتن لیسانس داشته باشند و سواد نداشته باشند.[۵۰۳]
ـ به جای اینکه ایمان و علاقه به کسب علم داشته باشند و دانش را فقط به خاطر دانشمند شدن و کمال یافتن بیاموزند خیال می کنند که درس خواندن فقط برای نمره گرفتن است. به همین جهت می بینید سراسر سال عوض درس دنبال بازی و شیطنت می روند و فقط یکی دو شب به امتحان مانده کتاب را بر می دارند و طوطی وار حفظ می کنند و همین که امتحان دادند و نمره گرفتند، آن چه خوانده بودند از یاد می برند چون هدف به نظر آن ها همین نمره بوده و به هدف خود هم رسیده اند.[۵۰۴]
ـ عباس گفت: یک روز دبیر هندسه ی ما قضیه ای را شرح داد. شاگرد پهلو دستی من بلند شد و گفت: آقا ما نفهمیدیم، دبیر گفت: لازم به گفتن نبود. خودم می دانستم که نفهمی! ….. یک روز دیگر دبیر تاریخ طبیعی درس خود را داد و پرسید: فهمیدید؟ عده ای گفتند: نه. گفت : یعنی چی؟ درس مرا همه می فهمند. شما چطور نمی فهمید؟ مگر با آنها فرقی دارید؟…..
پیش خودم فکر کردم که سعدی گفته: لقمان حکیم را پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت از بی ادبان……، اگر این طرز ادب آموختن صحیح و عملی باشد مایه ی خوش بینی و امیدواری است، چون فرزندان ما موقعی که فارغ التحصیل شوند بی نهایت مؤدب خواهند بود[۵۰۵] !
ـ پسرم تعریف می کند که معلم هندسه ی ما از بس در بند خرید و فروش زمین است تمام مثال هایی هم که می زند در همین زمینه است…. این آقا تا به حال به هیچ کس نمره ی بیست نداده جز به یک نفر که اصلا ریاضیاتش خوب نیست ولی چون پدرش دلال معاملات ملکی است و او بین پدر و معلم رل یک قاصد بادپا را بازی می کند مرتباً به عنوان نازشست نمره ی بیست می گیرد.[۵۰۶]
۴ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۲ آموزش عالی
آموزش عالی هم مثل آموزش و پرورش دچار ضعف هایی بوده و به نوعی دنباله رو و ادامه دهنده ی همان ضعف های اساسی در تعلیم و تربیت جوانان بوده است.
اساسی ترین ضعف آموزش عالی که در این آثار مطرح شده، کمبود دانشگاه ها علیرغم متقاضیان فراوان ورود به دانشگاه بوده است، مؤلف نحوه های پذیرش افراد در دانشگاه ها را هم بسیار ضعیف و ناعادلانه توصیف می کند.
همچنین عدم انطباق علاقه های شخصی افراد با رشته های تحصیلی شان و نهایتا ناکار آمد بودن تحصیلات و اطلاعات افراد و عدم توانایی و مهارت فارغ التحصیلان هم به عنوان معایب آموزش عالی ذکر شده است. مشکل کمبود دانشگاه و سختی ورود به دانشگاه ها باعث می شده که افراد برای تحصیل به خارج از کشور مهاجرت نمایند، که این امر هم خود به وجود آورنده ی مشکلات زیادی برای جوانان بوده است که مؤلف با اظهار تأسف از این وضع، به ذکر آن ها می پردازد.
ـ … حالا اسم همان معماها را کنکور گذاشته اند و مثل همان خواستگاران دختر امیر که وقتی چشمشان به سرهای آویخته از کنگره می افتاد دست و پای خود را گم می کردند، داوطلب شرکت در کنکور هم وقتی یادش می افتد که هر سال چند هزار نفر در این مسابقه شکست خورده اند وحشت زده می شود و هنگامی که عازم شرکت در کنکور است. خیال می کند حکم امیر ارسلان نامدار را دارد که به جنگ الهاک دیو می رود.[۵۰۷]
ـ آقائی که پهلوی دست من نشسته بود گفت: تازه وقتی که به دانشگاه رفت وضع از این هم بدتر می شود چون از دوره ی دبیرستان این فکر در کله ی او رفته که در دانشگاه دیگر از او که آدم بزرگی شده توقع ندارند مثل بچه ها درس بخواند. خرش از پل گذشته و دیگر نه درسی در کار است و نه ترسی. خیال می کند هر که وارد دانشگاه شد خود به خود نخوانده ملاست[۵۰۸].
- معنای مقبولیت
منظور از مقبولیت، «پذیرش مردمى» است. اگر مردم به فرد یا گروهى براى حکومت تمایل نشان دهند و خواستار اِعمال حاکمیت از طرف آن فرد یا گروه باشند و در نتیجه حکومتى بر اساس خواست و اراده مردم تشکیل گردد گفته مىشود آن حکومت داراى مقبولیت است و در غیر این صورت از مقبولیت برخوردار نیست. به عبارت دیگر، حاکمان و حکومتها را مىتوان به دو دسته کلى تقسیم کرد:
الف( حاکمان و حکومت هایى که مردم و افراد یک جامعه از روى رضا و رغبت تن به حاکمیت و اِعمال سلطه آنها مىدهند؛
ب( حاکمان و حکومت هایى که مردم و افراد یک جامعه از روى اجبار و اکراه از آنان اطاعت مىکنند؛ ویژگى مقبولیت اختصاص به دسته اوّل دارد.
- رابطه مشروعیت با مقبولیت
تعیین رابطه مشروعیت با مقبولیت بستگى به ضابطهاى دارد که براى مشروعیت قائل مىشویم. بدیهى است که اگر ملاک مشروعیت یک حکومت را «پذیرش مردمى» آن بدانیم و این که افراد یک جامعه بر اساس رضا و رغبت حاکمیت آن را گردن نهاده باشند، در این صورت مشروعیت و مقبولیت پیوسته با هم خواهند بود و هر حکومت مشروعى از مقبولیت نیز برخوردار خواهد بود و به عکس، هر حکومت مقبولى مشروع نیز خواهد بود. و از طرف دیگر، این که حکومتى مشروع باشد امّا مقبولیت مردمى نداشته باشد، فرض نخواهد داشت.
امّا اگر ملاک مشروعیت را امر دیگرى غیر از «پذیرش مردمى» قرار دهیم آن گاه امکان انفکاک مشروعیت از مقبولیت وجود خواهد داشت و ممکن است حاکمان و حکومت هایى را پیدا و یا فرض کرد که گرچه مشروعیت دارند امّا مردم به آنها اقبالى ندارند و یا به عکس، مىتوان حاکمان و حکومت هایى را یافت که على رغم تمایل مردم به آنان و برخوردارى از محبوبیت مردمى، مشروعیت نداشته و از انواع غاصبانه حکومت محسوب گردند.
بنابراین سؤال اصلى ما همین است که «ملاک مشروعیت در اسلام چیست؟» اگر پاسخ این سؤال روشن شود جایگاه مقبولیت و نقش مردم در حکومت اسلامى و نظام ولایت فقیه معنای واضح ترى خواهد یافت. این مسأله را در بحثى تحت عنوان «نقش مردم در حکومت اسلامى» پى مىگیریم.
گفتار دوم: مردم و حاکمیت
- نقش مردم در حکومت اسلامى
منظور از این که «نقش مردم در حکومت اسلامى چیست؟» ممکن است یک سؤال تاریخى باشد؛ یعنى محقّقى بخواهد بررسى کند در طول تاریخ اسلام و از پیدایش اوّلین حکومت اسلامى در مدینه توسّط پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تاکنون، حکومتها در جوامع اسلامى چگونه بوجود آمدهاند و مردم عملا تا چه اندازه در ایجاد آنها و تقویت قدرت و گسترش حاکمیت آنها تأثیر داشته اند. در این جا ما در صدد بررسى این پرسش از این زاویه نیستیم بلکه مقصود فعلى ما بررسى تئوریک مسأله و بیان نظر اسلام در این زمینه است. با توجّه به توضیحاتى که پیرامون مشروعیت و مقبولیت دادیم این سؤال نیز خود به دو سؤال دیگر قابل تحلیل است: یکى این که مردم چه نقشى در مشروعیت حکومت دارند که اگر آن را ایفا نکنند حکومت، قانونى و مشروع و بر حق نخواهد بود و دیگر این که مردم چه نقشى در تحقق و به جریان افتادن دستگاه حکومت اسلامى دارند؛ یعنى بعد از آن که حکومت بر حق و قانونى و مشروع مشخّص شد آیا این حکومت باید با قوّه قهریه خودش را بر مردم تحمیل کند یا این که در مقام پیاده شدن تئورى و استقرار حکومت اسلامى مردم باید خودشان موافق باشند و این تئورى را بپذیرند و از سر اختیار حکومت اسلامى را انتخاب کنند و به آن تن در دهند؟ بنابراین بطور خلاصه دو سؤال مطرح است:
- نقش مردم در مشروعیت حکومت اسلامى چیست؟
- نقش مردم در تحقّق حکومت اسلامى و حاکمیت یافتن آن چیست؟
براى پاسخ دادن به این دو سؤال مىتوانیم تاریخ اسلام را حداقل به سه دوره تقسیم کنیم. یکى زمان خود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ، دوّم زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) و حضور امام معصوم(علیه السلام) در میان مردم، و سوّم در زمانى مثل زمان ما که امام معصوم(علیه السلام) در میان مردم و جامعه نیست.
امّا نسبت به زمان حضور پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ظاهراً بین مسلمانان هیچ اختلافى نیست که مشروعیت حکومت آن حضرت هیچ ارتباطى با نظر و خواست مردم نداشته است بلکه مشروعیت آن صرفاً از طرف خداوند متعال بوده و خداوند شخصاً و بدون آن که نظر مردم و تمایل آنها را خواسته باشد همانگونه که آن حضرت را به پیامبرى برگزید حق حکومت را نیز به ایشان عطا فرموده است. چه مردم بپذیرند و چه نپذیرند، حاکم بر حق و قانونى، شخص رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بوده است و اگر هم مردم حکومت ایشان را نمىپذیرفتند تنها این بود که آن حکومت تحقّق پیدا نمىکرد نه این که مشروعیت پیامبر براى حکومت و حق حاکمیتى که خداوند به آن حضرت داده بود نیز از بین مىرفت و باصطلاح، خداوند حکم ریاست حکومت و حاکمیتى را که علاوه بر پیغمبرى براى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) صادر کرده بود بخاطر عدم قبول و پذیرش مردم پس مىگرفت و لغو مىکرد. یعنى پیامبر اکرم دو منصب جداگانه از طرف خداوند داشت: یکى منصب پیامبرى و دیگرى منصب حکومت؛ و همانطور که اگر مردم پیامبرى آن حضرت را نمىپذیرفتند و انکار مىکردند این باعث نمىشد که خداوند، پیامبرى پیامبر را لغو کند و آن حضرت دیگر پیامبر نباشد، در مورد منصب حکومت آن حضرت نیز مسأله به همین صورت است.
همچنین در مورد این که مردم چه نقشى در حکومت رسول خدا داشتند، باز هم ظاهراً جاى هیچ تردید و اختلافى نیست که مردم نقش اساسى را در تحقّق حکومت داشتند. یعنى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) حکومتش را با بهره گرفتن از هیچ نیروى قاهرهاى بر مردم تحمیل نکرد بلکه عامل اصلى خود مردم بودند که ایمان آوردند و با رضا و رغبت، حکومت آن حضرت را که از طرف خداوند تشریع شده بود و حق حاکمیتى را که خداوند به آن حضرت داده بود پذیرفتند و به نشانه تسلیم و پذیرش آن، با پیامبر بیعت کردند و با نثار جان و مال خود آن حضرت را همراهى کرده و پایه هاى حاکمیت ایشان را استقرار بخشیده و حکومتش را محقق ساختند. بنابراین، نقش مردم در مشروعیت حکومت پیامبر صفر بود ولى در تحقّق و استقرار آن بسیار زیاد بود و تمام تأثیر مربوط به کمک مردم بود. البته امدادهاى غیبى و عنایات الهى نیز در این زمینه جاى خود را دارد و منکر آن نیستیم امّا منظور این است که هیچ تحمیل و زورى در کار نبود و آن چه موجب تحقّق و استقرار حکومت آن حضرت شد پذیرش مردم و تمایل و رغبت خود آنان نسبت به حکومت و حاکمیت پیامبر بود. مسلمان هایى که جامعه اسلامى را تشکیل مىدادند درباره حکومت پیامبر هیچ اکراه و اجبارى نداشتند مگر بعضى گروهک هاى منافقى که در آن جامعه بودند و قلباً به حکومت ایشان راضى نبودند ولى چون در اقلّیّت قلیلى بودند هیچ اظهار وجودى هم نمىتوانستند بکنند و عملا و علناً مخالفتى نشان نمىدادند.
به هر حال نسبت به زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به نظر مىرسد مسأله روشن است و بحثى ندارد.
در مورد امامان معصوم نیز مىگوییم چون مبناى مشروعیت آنان از نظر شیعه، نصب از جانب خداوند است بنابراین گر چه مردم از آنان حمایت نکنند و حاکمیت آنان را نپذیرند امّا از نظر خداوند، حقّ حاکمیت آنان همچنان پا بر جا و محفوظ است و ایشان حاکم بر حق هستند و با وجود آنان در بین مردم، حاکمیت دیگران مشروع و قانونى و بر حق نیست. و باز همانگونه که در مورد پیامبر گفتیم نقش مردم در تحقّق و استقرار حاکمیت و حکومت آن حضرت تعیین کننده بوده و آن حضرت براى تأسیس و استقرار حکومت خود از هیچ قدرت قاهرهاى استفاده نکرده بلکه عامل اصلى و اساسى، پذیرش و قبول خود مردم و مسلمانها بوده است، در مورد امامان معصوم نیز همین گونه است که نقش مردم در تحقّق و استقرار حاکمیت و حکومت آنان صد در صد است و آنان براى رسیدن به حقّ مشروع و قانونى خود به زور و جبر متوسّل نمىشوند بلکه اگر خود مردم آمدند و پذیرفتند، تصّدى امر حکومت را عهده دار مىشوند.
با چنین دیدگاهى، به نظر ما مدّت ۲۵ سالى که بعد از رحلت پیامبر گرامى اسلام، حضرت على(علیه السلام) از حکومت برکنار ماند و دیگران در رأس حکومت قرار داشتند مشروعیت آن حضرت همچنان در جاى خود محفوظ بود و ایشان حقّ حاکمیت و حکومت داشتند امّا به دلیل عدم پذیرش مردم و جامعه، حکومت و حاکمیت ایشان تحقق و استقرار نیافت. تا آن گاه که خود مردم تمکین کردند و به خلافت و حکومت آن حضرت تمایل نشان دادند:
لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الحُجَهِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ… لاَلَقِیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا(علی ابن ابی طالب، ۱۳۸۲، خطبه ۳)
اگر نبود حضور مردم و این که بواسطه وجود یارى کننده حجت بر من تمام گردیده… رشته کار حکومت را به حال خود رها مىکردم.
بنابراین از نظر شیعه بین نقش مردم در استقرار و نیز نقش مردم در استمرار حکومت پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) هیچ تفاوتى وجود ندارد و در هردو مورد (مشروعیت و تحقّق) کاملا نظیر یکدیگر هستند.
ب ) دوران غیبت و عدم حضور امام معصوم(علیه السلام): اگر نگوییم اتّفاق و اجماع فقهاى شیعه اما قطعاً مىتوان گفت اکثریت قریب به اتّفاق فقهاى شیعه نظرشان براین است که در زمان غیبت امام معصوم هم، مانند زمان پیامبر و زمان حضور امام معصوم(علیه السلام) مشروعیت حکومت از طرف خداست ولى تحقّق عینى و استقرار و استمرار آن با پذیرش مردمى و اقبال جامعه به آن است.
اگر یکى، دو نفر از فقهاى معاصر را استثنا کنیم بقیّه فقهاى شیعه معتقدند که در زمان غیبت، حاکم شرع عبارت از فقیه جامع الشرایط است که بر اساس توقیع شریفى که از ناحیه مبارک امام زمان(علیه السلام) به ما رسیده و نیز سایر ادلّهاى که در این زمینه وجود دارد، به نصب عام براى حکومت نصب شده است. کسانى از فقها که رأى و نظر آنها در دسترس است بر این مطلب متفقّند. البته یکى دوتن از فقهاى معاصر، آن هم بصورت یک احتمال، مطرح کردهاند که شاید بتوان گفت مشروعیت حکومت در زمان غیبت از طرف مردم است؛ یعنى آن چه به حکومت فقیه قانونیت مىبخشد و به او حقّ حاکمیت مىدهد این است که مردم به او رأى مىدهند و او را انتخاب مىکنند و اگر رأى ندادند اصلاً حکومتش مشروع نیست و نه تنها تحقّق و استقرار حکومت فقیه بلکه مشروعیت آن نیز ناشى از مقبولیت مردمى و بیعت آنها با فقیه است.
باید توجّه داشت این که در نظریه مشهور بلکه اکثر قریب به اتفاق فقها گفته مىشود فقیه به نصب عام از طرف امام زمان(علیه السلام) در زمان غیبت حقّ حکومت دارد منظور این است که آن حضرت شخص خاصّى و فقیه خاصّى را معیّن نکردهاند بلکه مجموعهاى از اوصاف کلّى را بیان فرمودهاند که در هر فقیهى یافت شود او براى حکومت صلاحیت دارد. امّا اگر در زمانى مثل زمان ما و خیلى زمان هاى دیگر این گونه بود که دهها و صدها فقیه داشتیم و بر اساس نصب عام، هر یک از آنها که حکومت را در دست بگیرد قانونى و مشروع خواهد بود چه باید کرد؟ زیرا بدیهى است که یک حکومت عملا نمىتواند دهها و صدها رئیس در عرض هم داشته باشد که هر کدام مستقلّاً ریاست حکومت را بر عهده داشته باشد و روشن است که چنین حکومتى به هرج و مرج منجر خواهد شد؛ پس حتماً باید یکى از آنان انتخاب شود. امّا چه کسى و چه مرجعى باید این یک نفر را تعیین کند؟ در این جا کسانى اظهار نظر کردهاند که حق انتخاب و تعیین این یک نفر با مردم است. یعنى در زمان غیبت، نقش مردم در حکومت بسیار بیش تر و پررنگ تر از زمان حضور امام معصوم(علیه السلام) است. در زمان حضور، مشروعیت امام معصوم از طرف خداست و تعیین شخص هم از جانب خدا
ست و فقط تحقق و استقرار حکومت معصوم بستگى به قبول و پذیرش مردم دارد امّا در زمان غیبت، دو مرحله از مجموع این سه مرحله، با انتخاب و رأى مردم است. یعنى مشروعیت فقیه از طرف خداست و ربطى به قبول یا عدم قبول مردم ندارد امّا هم تعیین شخص و مصداق آن و هم تحقّق و استقرار حکومتش بسته به رأى و انتخاب مردم است. بنابراین مىتوان گفت در باب نقش مردم در حکومت اسلامى در زمان غیبت و نظام ولایت فقیه سه نظر وجود دارد:
۱ نظرى که معتقد است اصل تشریع حکومت و حاکمیت فقیه از طرف خدا و امام زمان(علیه السلام) است؛ تعیین شخص و مصداق آن هم باید به نوعى به امام زمان(علیه السلام) انتساب پیدا کند، امّا تحقّق عینى و استقرار حکومتش بستگى به قبول و پذیرش مردم دارد.
۲ نظرى که معتقد است اصل مشروعیت حکومت و حاکمیت فقیه در زمان غیبت به نصب عام از طرف خدا و امام زمان (علیه السلام) است اما تعیین شخص آن و همچنین تحقّق و استقرار حکومتش بسته به رأى و انتخاب مردم است.
۳ نظرى که بصورت یک احتمال مطرح شده که بگوییم در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) حتّى اصل مشروعیت فقیه و حکومتش نیز منوط به پذیرش و قبول مردم استwww.mesbah.com،( آخرین مشاهده:۱۴/۱۱/۱۳۸۹).
اکنون باید تحقیق کنیم ببینیم کدام یک از این سه نظر با مبانى اسلام مطابقت دارد. البته فراموش نکرده ایم که در این قسمت از بحث بدنبال بیان و تحقیق نظر شیعه و امامان شیعه هستیم. امّا مناسب است قبلا به نکتهاى که در ذیل مىآید توجّه کنیم.
تحقیق نظر صحیح در مورد نقش مردم در حکومت در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام)
بعد از تذکّر این دو نکته که رعایت آنها در این تحقیق ضرورى مىنمود اکنون زمان آن فرارسیده که از میان نظرات سه گانهاى که در باب نقش مردم در حکومت در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام) مطرح شده نظر صحیح را بررسى کنیم.
به اعتقاد ما نظر صحیح از میان سه رأى مطرح شده در این زمینه همان نظر اول است که معتقد است اصل تشریع حکومت و حاکمیت فقیه از طرف خداوند و امام زمان(علیه السلام) است و همچنین تعیین شخص آن هم باید به نوعى به امام زمان(علیه السلام) و اجازه آن جضرت انتساب پیدا کند امّا تحقّق و استقرار حاکمیت و حکومتش بستگى به قبول و پذیرش مردم دارد. دلیل ما بر این مدّعا این است که:
ما بر اساس بینش اسلامى معتقدیم که علّت ایجاد همه هستى و جهان و از جمله انسان ها، خداوند است. اوست که لباس وجود را بر اندام همه موجودات پوشانده و به آنها هستى بخشیده است و هر آن چه که در آسمانها و زمین است همه از آن خداوند است و او مالک حقیقى همه آنهاست:
فَاِنَّ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَوَاتِ وَ مَا فِى الْاَرْضِ(نساء،۱۳۱)
پس هر آینه آن چه در آسمانها و آن چه در زمین است از آن خداست.
بر اساس تفکّر اسلامى، همه انسانها عبد و مملوک خدا هستند؛ آن هم نه ملک اعتبارى و قراردادى که بر اساس جعل و اعتبار بوجود آمده باشد بلکه ملک حقیقى؛ یعنى حقیقتاً هیچ جزء از وجود ما از آن خودمان نیست و هستى ما تماماً از اوست و هیچ چیز حتّى یک سلّول هم که متعلّق به خودمان باشد و ما آن را بوجود آورده باشیم نداریم. از طرف دیگر، عقل هر انسانى درک مىکند که تصّرف در ملک دیگران بدون اجازه آنان مجاز نیست و کارى ناپسند و نارواست و شاهدش هم این است که اگر کسى در آن چه که متعلّق به ماست (مثل خانه و ماشین و کفش و لباس و…) بدون اجازه و رضایت ما تصّرف کند، معتقدیم در حقّ ما ستم شده است. این قضاوت بر اساس همان قاعده عقلى است که هر کسى مىفهمد که تصّرف در ملک دیگران ناروا و ناپسند است.
بنابراین، اگر از طرفى همه عالم و از جمله همه انسانها ملک حقیقى خداوند هستند و تمام هستى و ذرّات وجود آنها متعلّق به خداوند است و از خود چیزى ندارند، و از طرف دیگر هم عقل تصدیق مىکند که تصرّف در ملک دیگران کارى ناروا و ناپسند و ظالمانه است بنابر این هیچ انسانى حقّ تصرّف، نه در خود و نه در دیگران را، بى اذن و اجازه خداوند ندارد. و بدیهى است که لازمه حکومت، گرفتن و بستن و زندان کردن و جریمه کردن و مالیات گرفتن و کشتن و اعدام و خلاصه انواع تصرّفها و ایجاد محدودیت هاى مختلف در رفتارها و زندگى افراد و مردم جامعه است؛ بنابر این حاکم باید براى این تصرّفات، از مالک حقیقى انسانها که کسى غیر از خداوند نیست اجازه داشته باشد و گرنه تمامى تصرّفات او بر اساس حکم عقل، ناروا و ظالمانه و غاصبانه خواهد بود. بر اساس ادلّهاى که در دست داریم خداوند این اجازه و حق را به پیامبر اسلام و امامان معصوم بعد از ایشان داده است:
اَلنَبِّىُّ اَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ(احزاب، ۶)
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان به آنان سزاوارتر (مقدّم تر) است.
اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلِى الاَمْرِ مِنْکُمْ(نساء، ۵۹)
خدا را فرمان بَرید و پیامبر و صاحبان امر و فرمانتان را اطاعت کنید.
Bullough,Vern L & Brundage, James: Sexual Practices & The Medieval Church, New York, 1994.
Code Of Canon Law, Latin- English Edition: Translation, Catholic Church, 1983.
Flinn, Frank K: Encyclopedia of Catholicism, New York NY 10001.
Hornsby –Smith, Michael : An Introduction To Catholic Social Thought, Cambridge University Press, 2006.
Neusner Jacob and Sonn Tamara: Comparing religions through law: Judaism and Islam,2002.
New Catholic Encyclopedia, Gregory F. LaNave, Second Edition ۳ Can–Col, The Catholic University of America Press, 2003.
Witte, John, Frank, JR, Alexander, S: Christianity And Law An Introduction, Cambridge Universiry Press, 2008 .
منابع مفید جهت مطالعه بیشتر:
Atkins, E.M. and Dodaro, R.J: Augustine Political Writings, Cambridge University Press, 2004.
Fergus Kerr, Thomas Aquinas, A Very Short Introduction.
Hess, Hamilton: The Early Development of Canon Law and the Council of Serdica New York, 2002.
Hibbs, Thomas: Aquinas, Ethics, and Philosophy of Religion, Indiana University Press, 2007.
Stanislaus, Rev, Woywod, O.F: The New Canon Law, A Commentary and Summary of the New Code of Canon Law, New York, 2012.
Witte, Jr, John: Law And Protestantism The Legal Teachings of the Lutheran , University of Chicago, 2004.
Wood Jr, James E: Church and State in the Modern World A Critical Assessment and Annotated Bibliography, United States of America, 2005.
بخش دوم
ترجمه
کتاب پنجم، ششم و هفتم از
THE CODE OF CANON LAW
in English translation
Prepared by
The Canon Law Society Of Great Britain And Ireland
In Association With
The Canon Law Society Of Australia And New Zealand
And The Canadian Canon Law Society
English translation copyright 1983 The Canon Law Society Trust
کتاب پنجم: داراییهای مادی کلیسا
قانون ۱۲۵۴: بند۱: کلیسای کاتولیک، مستقل از هر قدرت غیردینی، برای به دست آوردن، حفظ، اداره و انتقال دارایی های مادی[۱۲۶]، در پیگیری اهداف خاص خود، حق ذاتی دارد.
بند۲: این اهداف خاص عمدتاً، تنظیم مراسم عبادی، تأمین پشتوانه مناسب برای روحانی و سایر خادمان، و انجام کارهای پاپی مقدس و خیریه، بویژه برای فقرا هستند.
قانون ۱۲۵۵: کلیسای جهانی، همچنین مقام رسولی پاپی[۱۲۷]، کلیساهای معین و تمام اشخاص حقوقی عام و خاص قادر به دستیابی، حفظ، اداره و انتقال دارایی های مادی، مطابق با قانون هستند.
قانون ۱۲۵۶: تحت اقتدار عالی پاپ رم[۱۲۸]، مالکیت دارایی ها متعلق به فرد حقوقی ای است که به طور قانونی آنها را به دست آورده است.
قانون ۱۲۵۷: بند۱: تمام دارایی های مادی که متعلق به کلیسای جهانی، مقام پاپی یا سایر اشخاص حقوقی عمومی در کلیسا هستند، دارایی های کلیسایی اند و طبق قوانینی که در ذیل میآیند، همچنین طبق قوانین خاص خودشان تنظیم میگردند.
بند۲: دارایی های مادی متعلق به فرد حقوقی خصوصی، طبق قوانین خاص خودش تنظیم می گردد، نه طبق این قوانین، مگر اینکه صریحاً به گونه ای دیگر مقرر شود.
قانون ۱۲۵۸: در قوانینی که در ذیل میآیند، اصطلاح کلیسا نه فقط بر کلیسای جهانی یا مقام پاپی دلالت دارد، بلکه بر هر شخص حقوقی عمومی در کلیسا نیز دلالت دارد، مگر اینکه خلاف آن از متن یا ماهیت مطالب نمایان گردد.
عنوان اول: اکتساب دارایی ها
قانون ۱۲۵۹: کلیسا می تواند دارایی های مادی را از هر راهی که طبق قانون طبیعی یا موضوعه، برای دیگران انجام دادن آن مجاز است به دست آورد.
قانون ۱۲۶۰: کلیسا حق فطری دارد هر آنچه را برای اهداف خاص خود لازم دارد از ایمانداران بخواهد.
قانون ۱۲۶۱: بند۱: ایمانداران می توانند دارایی های مادی را به نفع کلیسا اعطا کنند.
بند۲: اسقف اسقف نشین ملزم به یادآوری ایمانداران به تعهد ذکر شده در قانون ۲۲۲ بند۱، و درشیوهای مناسب ملزم به تأ کید برآن است.
قانون ۱۲۶۲: ایمانداران باید در واکنش به درخواست ها و طبق قواعد وضع شده توسط مجمع اسقفی[۱۲۹]، کلیسا را حمایت کنند.
قانون ۱۲۶۳: اسقف اسقف نشین، پس از مشورت با کمیته مالی[۱۳۰] و شورای کشیشان[۱۳۱]، حق دارد با مسئولیت خود، بر اشخاص حقوقی عمومی برای نیازهای اسقف نشین مالیات وضع کند. این مالیات باید متعادل و متناسب با درآمدشان باشد. او ممکن است فقط در صورت ضرورت شدید و تحت همان شرایط بر سایر اشخاص حقیقی و حقوقی مالیات فوق العاده و متعادل تحمیل نماید، اما بی آنکه زیانی به آداب و رسوم و قوانین خاصی که به او حقوق بیشتری می دهد، وارد شود.
قانون ۱۲۶۴: مگر اینکه قانون به گونه ای دیگر معین کند، برعهده اسقفان محلی است گردهمایی به منظور:
تعیین مالیاتها، تأیید شدن توسط مقام پاپی، برای فعالیت های مسئولیت اداری که نفعی را اعطا می کند، یا برای اجرای حکم مقام پاپی؛
تعیین پیشکش[۱۳۲]ها به مناسبت اجرای آیین های فیض بخش[۱۳۳] و شبه آیینها[۱۳۴].
قانون ۱۲۶۵: بند۱: بی آنکه زیانی به حق سائلان[۱۳۵]برسد، تمام افراد حقیقی وحقوقی خاص از جمع کردن اعانه برای هر نهاد کلیسایی یا مذهبی یا هدفی، بدون مجوز کتبی از سراسقف[۱۳۶] خاص و سراسقف محلی ممنوع هستند.
بند۲: مجمع اسقفی میتواند قواعدی در خصوص اعانه ها تنظیم نماید که توسط همه رعایت شود، از جمله آنهایی که از اساس موسسات صدقه ای هستند.
قانون ۱۲۶۶: بند۱: درهای تمام کلیساها و نمازخانهها به طور منظم به روی ایمانداران مسیحی گشوده هستند، از جمله آنهایی که متعلق به موسسات مذهبی اند، سراسقف محلی ممکن است دستور دهد اعانه خاصی برای کشیش نشین، اسقف نشین[۱۳۷]، ابتکار عمل ملی یا جهانی جمع گردد، این اعانه باید بعد از آن به دقت به اسقف نشین فرستاده شود.
قانون ۱۲۶۷: بند۱: هدایای داده شده به مافوقها یا سرپرستان هر فرد حقوقی کلیسایی، حتی فرد عادی، فرض می شوند که به فرد حقوقی به خودی خود داده شده اند، مگر اینکه خلاف آن مشخص گردد.
بند۲: اگر شکی در مورد فرد حقوقی عمومی وجود دارد، هدایای ذکر شده در بند۱ نمیتوانند امتناع شوند مگر به دلیل منطقی و، در موضوعات با اهمیت تر، با کسب اجازه ازسراسقف. بی آنکه زیانی به مفاد قانون ۱۲۹۵ برسد، کسب اجازه از سراسقف نیز برای پذیرش هدایایی که برخی شرایط و تعهد توصیفی را قائل شده اند، مورد نیاز است.
بند۳: هدایای اعطا شده توسط ایمانداران برای هدف خاص را فقط می توان برای آن هدف به کار برد.
قانون ۱۲۶۸: کلیسا تجویز یعنی هم دستیابی به دارایی های مادی و هم آزاد بودن از تعهدات شان را مطابق با مادههای ۱۹۹- ۱۹۷ تأیید می کند.
قانون ۱۲۶۹: اشیاء مقدس در مالکیت خصوصی ممکن است توسط افراد خصوصی از طریق تجویز به دست آورده شوند، اما آنها ممکن نیست برای اهداف غیر دینی به کار برده شوند مگر اینکه آنها وقف یا برکت شان را از دست بدهند. با این حال، اگر آنها متعلق به فرد حقوقی کلیسایی عمومی باشند، ممکن است فقط توسط فرد حقوقی عمومی کلیسایی دیگری به دست آورده شوند.
حال به منظور استفاده از شبیه سازی مونت کارلو بایستی آماره به پارامتر مجهول بستگی نداشته باشد. به همین دلیل و را به صورت زیر در نظر میگیریم.
فرض کنید تجزیه چولسکی ماتریس باشد به گونه ای که است. بنابراین میتوان گفت توزیع دارد. بردار تصادفی را با توزیع در نظر بگیرید. با توجه به اینکه توزیع دارد، نتیجه میگیریم است.
به صورت مشابه میتوان گفت توزیع دارد. ماتریس را با توزیع در نظر بگیرید. با توجه به اینکه توزیع دارد، نتیجه میگیریم است.
بنابراین کمیت محوری بوت استراپ پارامتری در رابطه ( ۳-۳-۳ ) براساس و عبارت است از:
با تعریف رابطه ( ۳-۳-۳ ) به صورت زیر نوشته می شود:
(۳-۳-۵)
برای مقادیر داده شده ، ، ، و ، p- مقدار بوت استراپ پارامتری را میتوان با بهره گرفتن از مراحل زیر برآورد کرد:
با بهره گرفتن از رابطه ( ۱-۳-۴ ) مقدار مشاهده شده را محاسبه کنید.
تجزیه چولسکی را محاسبه کنید.
نمونه تصادفی تایی از با توزیع و با توزیع تولید کنید.
را مساوی و را مساوی برای قرار دهید.
با بهره گرفتن از رابطه ( ۳-۳-۵ ) آماره را محاسبه کنید.
مراحل ۳، ۴ و ۵ را به دفعات زیاد تکرار کنید.
بنابراین نسبت دفعاتی که بزرگتر از مقدار مشاهده شده است، یک برآورد برای p- مقدار تعریف شده در رابطه ( ۳-۳-۴ ) میباشد.
۳-۳-۳- توزیع کمیت محوری بوت استراپ پارامتری
در صورتیکه باشد، میتوان یک تقریب از توزیع کمیت محوری بوت استراپ پارامتری را به دست آورد. بدین منظور آماره در رابطه ( ۳-۳-۱ ) را میتوان به صورت زیر نوشت:
با توجه به اینکه توزیع دارد، بنابراین
.
در نتیجه آماره عبارت است از:
(۳-۳-۶)
به گونه ای که
است و توزیع دارد.
با توجه به امید ریاضی توزیع ویشارت که در فصل اول بیان شد
در نتیجه
بنابراین یک تقریب مناسب از توزیع می تواند به صورت باشد به گونه ای که با مساوی قرار دادن امید ریاضی و محاسبه می شود، در صورتیکه داشته باشد.
با توجه به قضیه ۵ پیوست
(۳-۳-۷)
فرض کنید باشد. در نتیجه است. با توجه به اینکه و دارند و از یکدیگر نیز مستقل هستند
.
همچنین
در نتیجه
با توجه به اینکه است، داریم:
(۳-۳-۸)
از طرفی با توجه به اینکه است، روابط ( ۳-۳-۷ ) و ( ۳-۳-۸ ) برابرند اگر
با تعریف درجه آزادی برابر است با
(۹-۳-۳)
(۳-۳-۱۰)
بنابراین تقریباً توزیع دارد و از در رابطه ( ۳-۳-۶ ) مستقل است.
از طرفی
است. دارای توزیع کای اسکور با درجه آزادی است و براساس قضیه ۹ پیوست تقریباً توزیع کای اسکور با درجه آزادی دارد و مستقل از میباشد.
در نهایت تقریباً توزیع با درجات آزادی و دارد.
بنابراین براساس آزمون PB فرض برابری بردارهای میانگین رد می شود اگر مقدار مشاهده شده آماره در رابطه ( ۱-۳-۴ ) از چندک - ام توزیع با درجات آزادی و بزرگتر باشد.
این آزمون تقریبی با آزمون پایای MNV معرفی شده در فصل دوم یکسان است.
نکته پایانی در این بخش این است که قرار دارد. (Krishnamoorthy and Yu, 2004, p.161-169 )
برای اثبات این مطلب فرض کنید ویژه مقدارهای ماتریس باشد. با توجه به اینکه این ماتریس معین مثبت است بنابراین ویژه مقدارهایش حقیقی و مثبت میباشد.