۱- دانایی رمز جلوگیری از جنگ و گسترش آشتی و دوستی میان مردم است.
۲- یافتن ریشههای مشترک به همگرایی مردم و کشورها خواهد انجامید.
۳- شاهنامه میراث فرهنگی مشترک کشورهای ایرانی است.
۴- شناخت بنمایه، اندازه و نوع خداشناسی شاهنامه.
۱-۴٫ پرسش های تحقیق:
۱- دیدگاه شاهنامه در مورد خداشناسی چیست؟
۲- دیدگاه شاهنامه در مورد خیر و شر چیست؟
۳- دیدگاه گاتها در مورد خیر و شر چیست؟
۱-۵٫ فرضیه تحقیق:
خداشناسی زرتشتی بر خداشناسی شاهنامه اثر گذاشته است.
۱-۶٫ روش کار تحقیق:
روش توصیفی است هدف از انجام روش توصیفی، توصیف واقعی و منظم خصوصیات یک موضوع است به عبارتی دیگر محقق در این گونه تحقیقات سعی می کند تا آنچه هست را بدون هیچ گونه دخالت گزارش دهد و نتایج عینی از موقعیت بگیرد. تحقیق توصیفی آنچه را که هست توصیف و تفسیر میکند. نخست شاهنامه بررسی و همه بیتهایی که موضوع خداشناسی در آنها هست، گردآوری و دسته بندی خواهند شد. کوشش خواهد شد که دیدگاه شاهنامه در باره خدا از درون این بیتها شناخته شود. پس از آن خداشناسی زرتشتی در منابع دینی زرتشتی با همکاری یک نفر موبد پژوهشگر و نویسنده زرتشتی که مورد تایید انجمن زرتشتیان کرمان است، بررسی خواهد شد. منابع زرتشتیان به ترتیب گاتها (کتاب آسمانی ایشان)، اوستا (کتاب مقدس ایشان)، پند نامه موبدان و کتابهایی چون دینکرد و مینوی خرد است. در پایان هماهنگی یا ناهماهنگی این دو دیدگاه نشان داده خواهد شد.
۱-۷٫ پیشینه تحقیق:
بنابر پژوهش موبد یار غیبی (۱۳۸۶)، اهورا به معنای هستی بخش و مزدا به معنای دانا نام برگزیده دین زرتشتی برای خداوند است. او که آغاز و پایان هستی است، نخست هنجار هستی(اردیبهشت) سپس هستی را بر پایه این هنجار آفریده است. هستی را آزاد گذاشته تا بر پایه این هنجار خود گردان باشد.به همه مردم آزادی و ابزارهای شایسته و بایسته داده شده تا خودش راهش را برگزیند. خرد، دین(به معنای بینش)آموزگار خدایی(پیامبر)، آموزگار مردمی(دانشمند)، راهنمای درونی(فره ایزدی، آتش اهورایی)،از این ابزارها هستند. خداوند به مردم توانایی نیک و بد بودن(سپنتامن و اهرمن) داده و آنها را میان بهمن و دشمن بودن آزاد گذاشته است. سرنوشت هرکس(بهشت و دوزخ)نیز بر این پایه به دست خود او نوشته می شود. در گات ها با خرد و اندیشه نیک میتوان خدا را در آغاز و پایان هستی دید. او سرچشمه خرد و اندیشه،آفریننده هستی،داور دادگر کردار مردم، دانای هر آشکار و نهان،پاداش دهنده و پادافره کننده و مانند آن است(شهزادی،۱۳۶۷،ص ۲۲). از این روی ایرانیان همواره خود را در پیشگاه خداوند دانسته، میکوشیده اند تا برای رستگاری او را خشنود سازند. او را دلدارانه دوست دارند و ستایش و نیایش می کنند(غیبی،۱۳۹۰،ص۲۳).این هستی بخش دانا ،به ویژه در فرهنگ ساسانی به خدایی با چندین دستیار و ایزد برای نگهداری از بخش های گوناگون هستی دگرگون می شود(آشتیانی،ص۱۳۲،۱۴۱،۱۶۷،رضی،۱۳۶۰،ص۸۱).او که در گات ها آزادی به مردم داده است، در فرهنگ ساسانی سرنوشت آنها راچنان می نویسد که هیچ کس توان دگرگون کردن آن را ندارد و باید سرنوشت را بپذیرد(عریان،۱۳۷۱،ص۶۵-۲۰).
فصل دوّم
پیشینه
تحقیق
۲٫ فصل دوم: پیشینه تحقیق
۲-۱٫ معرفی فردوسی
۲-۱-۱٫ زندگی شخصی
الف) سال تولد:
استاد ابوالقاسم فردوسی بزرگترین شاعر ملی ایران و یکی از بزرگترین حماسه سرایان جهان در قریه ی باژ از ناحیه ی طابران طوس در سال ۳۲۹ هـ. ق دیده به جهان گشود.
ب) خانواده فردوسی:
پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. فردوسی در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش به دست می آورد، به کسی محتاج نبود؛ اما بتدریج، آن اموال را از دست داد و به تهیدستی گرفتار شد.
پ)دوره تربیت و تحصیلات:
پدر به تربیت فرزند علاقه داشته او را به مکتب فرستاد و این مهم بودکه فردوسی علاوه بر تاریخ و ادب فارسی، از ادبیات عرب و علوم دینی نیز آگاهی هایی کسب کند. وی از همان اوان جوانی به شعرسرایی علاقه داشته و گاهی برخی از داستانهای کهن ایران را از روی تفنن به نظم میکشیده است، به خواندن داستان هم علاقه مند شد و به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود او بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. او در این باره می گوبد:
بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کـاخی بلند که از بـاد و بـاران نیابد گزند
بنـاهـای آبـاد گـردد خـراب ز بـاران و از تـابش آفتـاب
ت) همسر و فرزندان:
همسر وی که زنی باسواد و هنرمند بود و زبان پهلوی را میدانسته در سرودن شاهنامه کمک شایانی به او کرده و شاید محرک اصلی فردوسی در به نظم در آوردن داستانهای ایرانی وی باشد. (انوری:۸و۷)
ث) دوران شاعری:
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بودهاست. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند. با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامه ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفتهاست و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشتهاست، شروع کردهاست. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامه اش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامه ابومنصوری که به نثر بودهاست و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زدهاست که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بودهاست، رد شدهاست.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به توس، امیر منصور (که از دوستان فردوسی بودهاست و شاهنامهٔ ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمع آوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
فردوسی نیز مانند بابک سعی در بازگشت آیین زرتشت و زبان پارسی به ایران داشت. با این تفاوت که فردوسی قصد داشت با قلمش به مردم یادآوری کند که چه بودند و حال چه شدند. او توانست با قلم و سرشت زیبای خود، زبان پارسی را به مردم بازگرداند، اما به دلیل برخی از شعرهایش، مورد خشم خلیفه وقت قرار گرفت. فردوسی و بابک تلاش بسیاری کردند تا به ایرانیان، هویت راستین شان را یادآور شوند. فردوسی تا حدودی موفق بود و توانست با شاهنامه، زبان پارسی را به ایران زمین بازگرداند، ولی بابک نتوانست به هدفش برسد.
فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد.
اَلا ای برآورده چـرخ بلنـد چه داری به پیـری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی به پیـری مـرا خـوار بگـذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال
(فردوسی،جلد اول،۴۷)
بر خلاف آنچه که مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را تنها به دلیل علاقه شخصی و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار، بتدریج ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاه بزرگی درآورد و با این تصور که سلطان محمود، قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی، به اشعار ستایش آمیز شاعران علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود، تشویق نکرد.
علت اینکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. برخی گفته اند که به سبب بدگویی حسودان، فردوسی نزد سلطان محمود به بی دینی متهم شد. در حقیقت، ایمان فردوسی به شیعه- که سلطان محمود آن را قبول نداشت- هم به این موضوع اضافه شد و از این رو، سلطان به او بی اعتنایی کرد.
برخی از شاعران دربار سلطان محمود نسبت به فردوسی حسادت ورزیده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود، پست و ناچیز جلوه داده بودند. به هر حال، سلطان محمود، شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت :
«شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم؛ و اندر سپاه من، هزار مرد چون رستم هست».
فردوسی از این بی اعتنایی سلطان محمود برآشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات، غزنین را ترک کرد و مدتی در شهرهای هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت.
۲-۱-۲٫ زندگی اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
الف) افکار و اندیشه ها
امروزه همه میدانند که فردوسی بزرگترین شاعر ایران و شاهنامه شاهکار جاودانی زبان و اندیشه ی فرهنگ ایران زمین است. فردوسی یک شاعر معمولی مانند هزاران شاعری که به زبان فارسی دیوانها ترتیب داده اند نیست بلکه او حکیم، متفکر، رهبر فکری و از همه مهم تر دردمند ملت خویش است. این آزادمرد خراسانی وقتی به فکر سرودن حماسه ی ملت خویش افتاد که ایران از یک سو در برابر تاخت و تاز نظامی و سیاسی و فرهنگی تُرکان بود و از سوی دیگر خلافت متعصب عباسی در بغداد بود که با تعصب قومی عربی خود بر آن بود که فرهنگ و آداب و رسوم اقوام تابعه را به نابودی بکشاند و از دگر سو، اقوام تازه نفسی از آن سوی سیحون سر برآورده بودند و خاندانهای ایرانی را که حامی فرهنگ ملی ایران بودند یک به یک از میان بر میداشتند. در آن روزهای سخت که دوران خواری و سرافکندگی ملت ایران بود این بیداردل ژرف اندیش تصمیم گرفت که طبع توانای خویش را در خدمت احیای مفاخر ایران و ایرانی بگذارد وی تا با سرودن داستانهای ملی و تاریخ باستانی عظمت و غرور افتخارات فراموش شده ی روزگار سرافرازی ایرانیان را زنده گرداند و سعی کرد که روح آزادگی و عشق به ایران و خشم و بیزاری از دشمنان را در دلهای مردم آزاده ایران زنده کند والحق که در این کار بزرگ موفق و سربلند بیرون آمد.
درست است که فردوسی نام و یاد قهرمانان ایرانی را جاودانه کرده اما بزرگترین قهرمان خود اوست. فردوسی با توجه به وضع جامعه ی آن دوران و تیره روزی و پراکنده اندیشی مردم زمانش تصویر جامعی از آن روزگار را در شخصیت های داستانهایش به تصویر کشاند و همه ی آنها نمود بارزی از آئینه ی احوال عصر فردوسی و همچنین اندیشه و دید و نگرش خود فردوسی است. مثلاً تصویری که فردوسی از روزگار اهریمنی ضحاک تازی می کشد نشان دهنده ی همان سالهای چیرگی عمال خلافت است. زیرا سلطه ی خلافت عربی عباسی و ظلم و ستمهای آنان، مردم را به ستوه آورده بود. هر چند فردوسی هیچ وقت به صراحت از خلفای عباسی نام نبرده بود. یا داستانهای جنگهای پی درپی ایران و توران به قصد ایجاد روح مقاومت در برابر تاخت و تازهای قبایل تازه از راه رسیدهای بود که خاندانهای ایرانی را یکی پس از دیگری از میان بر میداشتند. فردوسی با تمام وجود این نابسامانی و از میان رفتن تدریجی فرهنگ ایرانی را درک کرده بود. البته در آن زمان کسان دیگری هم بودند که سعی در حفظ فرهنگ ایران زمین داشتند. مثلاً کسانی با فلسفه و کلام سعی در سست جلوه دادن خلافت عباسی برآمدند یا شاعرانی مثل کسائی مروزی که شیعه ی دوازده امامی بود با قصاید خود به نکوهش بیدادگری آتش خشم ایرانیان را دامن می زد و یا ناصرخسرو که شعر خود را وقف پیکار با بی عدالتی کرد و همه ی عمر را به آوارگی به سر رساند. با این حال وقتی به جستجوی وضع فکری جامعه ی ایران در آن سالها در متون باقیمانده میگردیم کمتر نشانی از فرهنگ ایرانی پیدا میکنیم و میبینیم که خشونت و اختناق آن دوران تمای آثار آزادی و آزادمنشی را از صفحه ی روزگار محو کرد و البته آنهایی که بر جای ماندند از نظر سیاسی برای عمال عباسی بی ضرر بود هر چند آثار بر جای مانده از نظر زبان و ادب فارسی دارای ارزش هستند. ولی برتری حکیم فردوسی با گویندگان و اندیشه وران دیگر این بود که وی مؤثرترین و ماندگارترین سلاح را برگزید او غمخوار و نماینده ی همه ی ایرانیان بود.
او رنجها و آرزوهای مشترک همه ی ایران را بازگو میکرد. بر خلاف شعر دیگران که هر یک پیرو مذهب خاص بود. شاهکار او در دل همه به طور یکسان نفوذ پیدا کرد او با زنده کردن سرافرازی ایرانیان و ستایش آنها به عنوان داناترین و آزاداندیش ترین اقوام کهن جهان آتش ستیز با بیدادگری را شعله ور کرد این بود که شاهنامه با وجود محیط نامساعد به صورت سلاح فرهنگی مؤثری در دست ایرانیان باقی ماند. البته این نکته را هم نباشد فراموش کرد که مردم آن دوران به دلیل آن همه ظلم و ستم تشنه ی خاطرات دوران آزادی خودشان بودند. (ریاحی:۱۱-۱۸)
ب) اخلاق
فردوسی طبع لطیفی داشت، سخنش از طعنه، هجو، دروغ و چاپلوسی به دور بود و تا جایی که می توانست از به کار بردن کلمه های غیر اخلاقی خودداری می کرد. او در وطن دوستی، سری پر شور داشت؛ از این رو، به داستانهای کهن و تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید و از تورانیان و رومیان و اعراب – به دلیل صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند – نفرت داشت.
فردوسی مظاهر اخلاقی زیر را سرچشمه های خِرَد میداند و اساس آن به حساب می آورد:
دوری جستن از اعمال ناشایست، پرهیز از شتاب، بردباری، ملاطفت، پرهیز از کبر و غرور، شناخت قدر و منزلت دیگران، بی توجهی به زرق و برق زندگی، سخن به هنگام گفتن، با دوستان دانا معاشرت کردن و نادانان را به خٍرًد رهنمون کردن، اطاعت و فرمانبرداری از خداوند منان و دهها موضوع دیگر.
انسان خردمند اندیشه ی سازنده ای دارد که به کمک آن سیر زندگی را انتخاب و راه تعالی را در پیش میگیرد وی خردمندان را افرادی خداشناس معرفی میکند که با بصیرت و شناسایی کامل خدا را می پرستند نه برای ترس از جهنم یا طمع بهشت. لذا خرد، از نظر فردوسی با هوش و استعداد که در روانشناسی از آن نام برده می شود فرق دارد یک نیروی ذاتی و معنوی است و قدرت خدایی است که میتواند دارنده اش را به عالی ترین درجات و مرتبه های انسانیت برساند و علاوه بر اینکه وجه تمایز انسان و حیوان است با ارزشترین چیزی است که بود و نبود واقعی انسان به آن وابسته است. (رنجبر:۷۱-۹۰)
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
عظمت تفکر فردوسی، همیشه دوست و دشمن را به تحسین واداشته. در آن قرنهای تعصب و اختناق پیش از مغول، که اندیشه و حکمت به شدت زیر فشار بود و مخصوصاً صوفیان، با خِرَد و حکمت بر سر ستیز و عناد بودند و فلاسفه را تکفیر میکردند، افسون سخن فردوسی و قدرت اندیشی او سبب شده بود که صوفیان خرد ستیز هم، با تحت تأثیر قرار گرفتن اندیشه ی او، ستایشش کنند. (ریاحی:۶۴)
ج) دوستان و دشمنان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاستهای ایرانستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه. ق، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست(ریاحی،۱۳۸۰ :۱۶۰)
سعدی شیرازی (ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله)، نیز به نیکی و احترام از فردوسی، یاد میکند و بارها از نام قهرمانان کتاب شاهنامه در آثار خود نام بردهاست و حتی بیتی از شاهنامه را در کتاب بوستان عیناً نقل نموده که در اصطلاح ادبی به این کار «تضمین» میگویند:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد کــه رحمـت بـرآن تـربــت پــاک بــاد
میـازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین و خوش است
نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض – که شیعه بودهاست – شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانستهاند و همچنین عطار نیشابوری خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری:
من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر
گرفته تا انوری:
در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش
فردوسی را سرزنش کردهاند. گمان میرود که اینان برای خشنودسازی سردمداران ایرانستیزی که از شاهنامه فردوسی، دل خوشی نداشتهاند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بیارزش دانستهاند.
تا دو سده پس از فردوسی، در کتابهای تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف میشدهاست، نامی از فردوسی نیست، و از همین رو در کتابهایی چون تاریخ یمینی، زینالاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمهالدهر و انساب سمعانی نامی و نشانهای از بزرگترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست. (ریاحی،۱۳۸۰ :۱۶۵)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.